
نتایج جستجو
269 results found for "ژان تولی"
- ستم جنسی؛ قدیمیترین شکل نابرابری
سالاری که تقریباً با تشکیل دولت ماد در ایران همزمان است، و با استحکام تدریجی آن، به موازات تکامل ابزار تولید حاضر جنسیت را موضوع علم خود قرار ندادهاند، تنها اعضائی چون مجرای تناسلی، رحم و تخمدان که مستقیما با تولید با اینکه زنان ایران سالهای زیادی است که برای به دست آوردن حقوق خود تلاش و مبارزه میکنند ولی در خرافهای
- کُما
حالا چند را بدم؟ فهمیدم بله از قنادی فقط میشود شمع تولد خرید. باید فکرمیکردم که تولد چند سالگیم رو میخوام جشن بگیرم. توی راه خونه به شمع باریک و ۵ پلاستیکی کف دستم خیره شده بودم. دیدی توی تنهایی آدم دلش آدم میخواد و توی جمع دلش تنهایی. الان دلم کیک و شیرینی هم میخواد. خواب دید با هومان توی یک باغ بزرگ قدم میزنند.
- آدمهایی که به آینده بچههایشان فکر کنند نه به گذشته پدرهایشان…
خودش را از زندگانی طلبکار میداند، برای همین به زندگانی کینه میورزد و تلاش میکند که با این کینه توزی خودش
- گفتوگو با جعفر مدرس صادقي درباره کتابهايش
هر کتابی توی هر مرحلهای صورت تازهای پیدا میکند و توی هر صورتی ایدههای تازهای به آدم میدهد: تا قبل این شگردی بود که توی یک داستان دیگر هم زده بودم. توی اولین رمانی که نوشتم. سر یکی از آنها بود - همان که توی این فصل و توی این قسمت ماجرا بیشتر از دیگران دخیل بود. یکی دوتا داستان این طرف و آن طرف، توی ضمیمه ادبی آخر هفتههای روزنامه، توی ماهنامه رودکی، توی پیک جوانان اما توی فیلم اولی، آنکه با یک دوربین سبک میرود توی دل ماجرا شما را میبرد یک جاهایی که هیچ کس دیگری
- هر نمایشنامهای یک سفر است… گفتگو با نغمه ثمینی
او امضای خودش را در کارگردانی دارد ولی همچنین تمایل او در تجربه فضاهای متفاوت حتی از من هم بیشتر است، مثلاً من زمانی با کیومرث مرادی آشنا شدم که «افسون معبد سوخته» را در دو اپیزود نوشته بودم ولی مرادی وقتی ولی در تجربه نوشتاری احساس میشود که نویسنده به چیز جدیدی در قیاس با تجربه قبلی خود نرسیده است. – در ظاهر هر دو اثر به هم شباهتهایی دارند ولی در «شکلک» نویسنده یی که کمدی نویس نیست و آخرین تلاشش در این ولی در نهایت متن در فضای کمدی قرار نگرفت و آرزوی آن فضای کمدی برای ما باقی ماند تا اینکه در «شکلک»
- بدکاری؛ تعليق معنا با واریانس خودتخریبی
قدم زدن در پوچی محض فضایی میان اتمسفری، چیزی یادآورنده ژان ژنه با تصویرهای مرکب یونسکو و خشونت بکت. {(شاشش گرفته بود، از صف تظاهرات زد بیرون و رفت توی کوچهای که شهیدش کرده بودند…) «دیوار شویی»}. (حتی ترس از غولی که سری نترس را سر دار میبرد میترسد.
- بخشی از کتاب چوب مقدس به قلم علیرضا احمدی
لباسهای کثیف، در دو طرف کوچه نشسته بودند، ناگهان حرف عمهاش به یادش آمد: هرگز پایت را آنجا نگذار، ولی ولی حالا… عکس را هم مچاله کرد و درون آتش انداخت. عکس به سرعت در آتش سوخت و خاکستر شد.
- بخشی از کتاب “بعد از عروسی چه گذشت”
توی صورتش خیره شد: با یک چشم کوچک و یک چشم بزرگ. لابد آبله چشمهایش را به این صورت درآورده بود. ولی از زنم خبری نشد.» «به من مربوط نیست! از نگهبانها زیاد بدش نمیآمد، ولی از این یکی نفرت داشت. ولی دوست نداشت با این نگهبان سرشاخ بشود. ولی هوا کاملا تاریک نبود. شاید برف چند روز پیش روی زمین یا اطراف هرههای ساختمانها مانده بود.
- نسلی که کوی دانشگاه را ”به یاد میآورد” نمیتواند با اخراجی ها بخندد
بودند و شیر را فقط با شامپو میفروختند؟ همکاری با کمیته و لو دادن ضد انقلاب را چطور؟ یا اینکه وقتی توی برای مثال «صدا صدای صفیر گلوله» برای یک خواننده غربی فقط یک عبارت است، و برایش معنای خاص دیگری ندارد ولی ولی بعد که قرار شد به چاپ برسد، نخواستم به روزش کنم یا چیزهایی به آن اضافه کنم چون ویژگی چنین متنی در شاید بشود چند خاطره اخیر را به آن اضافه کرد ولی در پیام نهاییاش چیزی عوض نخواهد شد.
- کانونی از دیرینگی و تابو
دور میآید، از زیر پل که میگذرد عریض میشود، و آرام پیشِ پای زن که لابه لایهای های گریه هنوز دارد توی «معمولن کسی جرات نمیکرد توی اتاقش دست به سیاه و سفید بزند اما حالا بیحالتر از آن بود که مادرش را به «سارای مضطرب را که یکه خورده فوری بغل کرده و بلند میکند، میگذاردَش توی کمد، یکی از پاهاش میخورد به من به اندازه کافی توی پارتی هست، میخورم! بای ی!»» حالا که اصرار داری بنویس ولی نترس! حتی ترس از غولی که سری نترس را سرِ دار میبرد میترسد.»
- ترجمههای چندباره کاری عبث و اتلاف وقت است | گفتگو با کیهان بهمنی، مترجم
ردفورد، «حفرهای تا آمریکا»، «وقتی بزرگ بودیم» و «مرگ مورگان» هر سه اثر آن تایلر، «پیانو» اثر ژان اشنوز
- نگاهی به مجموعه داستان «از اپرا لذت ببر»
البته راست میگفتند، اینجا بیمارستانه، ولی چطور میشه براشون توضیح داد؟ خودمو جمع و جور کردم و گفتم: