
نتایج جستجو
269 results found for "ژان تولی"
- جنایتی هولناکتر از کشتن
خب به طور طبیعی تأثیر آن هم توی کارهایم پیدا میشد. حالا، به عنوان عکسالعمل به آن نوع “ادبیات”، نوعی بیتفاوتی و حتی میشود گفت نوعی عدم احساس مسئولیت توی ـ شما دچار خودسانسوری نشدید؟ ـ من فکر میکنم بدون تجلی کامل فردیتِ شخصیتها هیچ رمان استخوانداری به نظیر این ترس را فقط در پیرزنان و پیرمردان غربی میشود دید؛ وقتی توی کوچه از کنارشان رد میشوی. یا وقتی توی راه پله به آنها برمیخوری (اگر ناآشنا باشید البته)؛ میترسند کیفشان را بدزدی.
- یکی شدن جهان مردگان و زندگان
نتونستن بذارنش رو برانکارد…هیچ ردی ازش توی رودخونه باقی نمونده. یه آینه یخ زده است.
- گفت و گوی پدرام رضائی زاده با رضا قاسمی
اگر برای اولی لازم نیست آدم کار خاصی بکند، در عوض یک نویسنده مدیاتیک تا آخرین روز عمرش مجبور است تلاش متوجه شدم این است که شما وقتی با زمان و مکان محدود کار میکنید (همنوایی شبانه) به لحاظ دستاورد، اساساً تولید همین قدبازی باعث شد کتاب تا سال ۱۳۵۷ توی کانون پرورش فکری خاک بخورد. شعر را توی اتوبوس هم میتوان گفت. اما رمان را نه. البته بینابین این دو نسل تک و توکی هم هستند که خیلی با استعدادند.
- خودسانسوری فقط ترس از دولت نیست
. – ولی جامعه بشری که همهاش این نیست؟ بله همینطور است. ساختن یک میکروکوسم به تنهائی کافی نیست. کوچه و خیابان و نقاش نقاشیهایش را آورده توی مردم. ولی همنوایی اینطور نیست. بالاخره ما به مغازهی عطاری هم احتیاج داریم. – بعضی جاها اطلاعات شخصی راوی خیلی توی ذوق میزند. من ۵۳ سال است فارسی زبانم ولی فقط ۱۶ سال است که زبان فرانسه را میشناسم.
- گفت و گوی شهريار مندنی پور با رضا قاسمی
چنان مجذوب این نمایش شده بودم که چند سال بعد وقتی توانستم فرانسه بخوانم رفتم سراغ متن آنکه نوشته ژان و بیشتر از آن، شگفت زده شدم از عظمت کاری که ژان کلود کاریر کرده. ناگهان تردید کردم که، برای تولید قاطر، خر نر را میاندازند به جان اسب ماده یا اسب نر را به جان خر ماده قسمتهای حذف شده را میریزم توی آن. شاید دلیلش اینست که آنقدر تولیدات متنوع هنری و ادبی و فکری در اینجا هست که فرصت نمیدهد چیزی غلبه کند
- اتهام به خود
واقعیت” به “نماد»”، در قالبی نظام میبخشد که هرگونه فاصله و دوری گزیدن از سرچشمههای اصلی تفکر بر مبنای تولید دادستان : ولی اون کسی که فرار میکنه نشون می ده که گناهکاره ، درسته یا نه ؟ پنجمین شاهد : شاید دادستان : ولی اون کسی هم که میمونه گناهکاره ، وجدانش عذابش میده، برای همینه که میمونه .” خوب مراقب رفتارتون توی آنتراکت باشین. این جا یه عالمه کاغذ و مداد هست.
- نگاهی به وردی که بره ها می خوانند؛ رضا قاسمی
زمانی به هم ریخته و سرشار از پرش از خاطرهای به خاطرهی دیگر، چیزی نیست که نوآوری باشد ولی در ادبیات با چهرههایی گوناگون؟…” مرد، در عشق به دنبال خلوتیست که او و معشوقش را به جزیرهی تنهاییشان ببرد ولی فراموش نکنیم نسل اول نویسندگان ما (هدایت، جمالزاده و چوبک) بخش اعظم زندگی خویش را در غربت گذراندند ولی شاید بهتر باشد این طور بگویم زبان زیباست ولی فضا غریب. شاید هم تعمدی باشد و من اشتباه میکنم ولی با این وجود، زیبایی رمان از این نشات میگیرد که زمانها در
- برگی از کتاب “مای نیم ایز لیلا” نوشته بیتا ملکوتی
وقتی خانوم برگشت توی اتاق از ترسم دویدم توی جام و خودم رو زدم به خواب. نتیجهاش اینه که بچههای زیادی توی تابستون به دنیا میآن؛ یکیش هم من. اونم درست شب تولد هیجده سالگی من. اون شب داغ بود. داغیش چسبناک بود. لحافو از زیرش کشیدم و از پنجره پرتش کردم توی حوض تا آب حوض نجس بشه. تا دیگه نتونه دستاش رو توی آبِ حوض آب بکشه.
- اوره زیر میز
درِ بسته و اتفاقات پشتش، رخ ندادهاند ولی من پیشدستی کردهام و قبل از آنکه چیزی از آن طرف در اتفاق بیافتد
- راوی قصههای روزگاران
با خودم میگفتم که مردی با آن سن و سال کجا میتوانست رفته باشد؟” و توی خواننده هم خیال میکنی که قصه، اما جلوتر که میروی میبینی مرد جوان در راه یافتن عمویش که بعد معلوم میشود توی یکی از همان گردشهای راوی شاگرد سابق او، موزهدار است و شاگرد دیگرش ابراهیم مرسل، شاعری است که غم نان وادارش کرده برای یک تولیدی جوراب و لباس زیر بفروشد و حالا که تولیدی ورشکست شده، زنش هم خانه را ترک کرده و او که به امید فروختن
- شعر تنها نجاتدهنده است
چرا میگویم گرفتاری؟ چون وقتی درگیر شعر رمانتیک و فضاهای آن باشیم در کار تولید اندیشه ناقص عمل میکنیم من فکر میکنم واقعا باید “ترجمهخوانی “در ایران را در وهله دوم قرار داد و به سمت تولید اندیشه رفت. اشاره میکند؛ امروز در نزد مردم ممکلت ما،مترجم، والاتر از روشنفکر و اندیشمند است و این یعنی ما در تولید فکر بسیار ضعیف عمل میکنیم و به مصرف فکری که مردم دیگر کشورها تولید میکنند بیشتر علاقه نشان میدهیم در توی دشت منم که بوی خونِ جفت کشاندم به لحظهی چاقو هنوز در تو منم تو منم هنوز نمیر!
- برگهایی از کتاب ” فیسبوک ” نوشته ” سبحان گنجی “
البته دوستپسرش هیچ وقت نفهمید که اون این کار رو کرده، ولی آ توی ذهنش حرص اونو درآورد. ببخشین؟ اونجا فلان جاست؟»، میگوید «میدونم روزی هزار بار باید به این سؤال جواب بدین، ولی اگه ممکنه منو