
نتایج جستجو
269 results found for "ژان تولی"
- همه چشمها را مسحور خود کنید
باید توی صورت پارتنرت نگاه کنی. رو به دختر گفت: -اینقدر خشک نایست. لبخند. انگار رگهای از عشوه توی حرکات و حتی حرف زدنش میآمد و میرفت. آن شب تا صبح توی بغل مادر گریه کرده بود. نگاهی به پسر و دختر انداخت. توی خانه کفشها را توی کمد اتاق او گذاشته بود و گفته بود “برای تو وقتی بزرگ شدی” آنشب صدای مادرش را شنیده بود که تا صبح توی بغل پدر گریه کرده بود.
- شمشیر شکستهی سلیقه و نجابت
فکر میکند همه پلیسها کمونیستند، یک پیرزن فقیر دایمالخمر، رییس بیانگیزه کارخانه در حال ورشکستگی تولید و کار بدمد و نظرات به قول خودش فوقالعاده را اجرا کند، کارگران سیاهپوست کارخانه را با شعار پرطمطراق ولی تشویق میکند چراکه معتقد است ستیزهخویی و استبداد شرط دوام آوردن است و دنیا فقط حرف زور را میفهمد، ولی
- بررسی جامعه شناختی کتاب آشفته حالان بیدار بخت از غلام حسین ساعدی
ولی از آنجائی که سه قصه از این مجموعه از لحاظ مضمون و فضایی که رویدادها در آن ساخته و پرداخته شده و در حقیقت میشود گفت این مجموعه داستان بیان سمبلیک وگاه آشکار حکایت قدیمی ولی هنوز بشدت تأثیرگذار استبداد پنج سال و خردهای از آن روز گذشته، ولی آقای منصوری هنوز از میهمانی برنگشته است.» کانونیترین عنصر استبداد یعنی ترس که بنوعی دیالتیکی هم زائیده استبداد است و هم سازنده آن، فضایی را باز تولید غولی به زور خود را از حلقه چاه بالا میکشد.
- بخشی از کتاب “بابام هیچ وقت کسی را نکشت” نوشته ژان لویی فرونیه
آنها زن و فرزندانشان را به باد کتک میگیرند، این را توی فیلمهای سیاه و سفید هم میبینیم. من و بابام توی آلبوم خانوادگی ما، عکسیست که من آن را بینهایت دوست دارم، عکسی از من و بابام. دلمان را خالی میکند؟ راستی بابای توی عکس، چه بر سرش آمد؟ بابام یک دکتر بود او مردم را مداوا میکرد. ولی تا دلتان بخواهد مرغ و مرغابی را زیر ماشین له و لورده کرد. هیچوقت گاوها را زیر نگرفت، ولی از سر گوسفندها نگذشت.
- نقدی بر آواز کشتگان
(که صد البته نه آن اولی چراغی روشن کردهاست و نه این دومی راه به دهی میبرد.) ولی معلوم نیست که شما چرا از زندانی آزاد شده وحشت دارید. ماهرانه، او را چشمبسته دور چند خیابان میگرداند، و در بازگشت، در خود مخزن کتابخانه، آن ساواکی معروف توی بعد که او اعتراف نمیکند و به قولی قلیچ میزند، بازجوئیهای مکرر و اینبار مهمتر و سنگینتر از قبل شروع ولی زمین به آنها وعده داده شده. زمین از آنِ آنهاست، صورتش را بر زمین چسباند. گفت: “خاک” وماند.
- نگاهی به دفتر شعر شمس از قونیه با قطار برگشت
ناگزیر روبانها را با عنصر “مو” ارتباط میدهد و “ناسزاگویی” را به دلیل از دست رفتن معشوق تلقی میکند، ولی آنها میافزاید و پایانبندی شعر در راستای “دلالت متنی”، ساختار شعر را کامل میکند: “میخواهم بروم توی معشوقه در این سطر دیگر فقط به یک معشوقه انسانی اشاره ندارد و سناریوهای بسیاری را فعال میکند از جمله توی دریا غرق شدن، توی کلمات شعر غرق شدن، در حافظه مختل معشوق تیرخورده از عشق گم شدن و بسیاری از تعابیر دیگر
- بخشی از کتاب “کجا میریم بابا؟” نوشته ژان لویی فرونیه
از روزی که تومای ده ساله، پا توی ماشین کاماروی من گذاشت، یکریز به صورت یک عادت همیشگی تکرار میکند: کجا میریم، بابا؟ میرویم توی اتوبان، در جهت مخالف رانندگی میکنیم. وقتی که بهیک بچۀ تازه تولد شده نگاه میکنیم، حالت تحسینبرانگیزی به خود میگیریم. به دستهایش نگاه میکنیم، انگستهایش را میشماریم، میبینیم که توی هر دستش پنج تا انگشت دارد، برای پاها
- بخشی از کتاب “همسر اول” نوشته فرانسوا شاندرناگور
«نيمهسوگوارانه» طلاق بگيرم؟ از مدتها پيش، روز به روز، ماه به ماه، ميجنگم تا اين رنگ روشن را یکهو توی
- روی تختخواب ما
ولی مطمئنم آن وقت ها مسخره نبود. پنج شنبه بود. این را مطمئنم. پانزده روز بعد گیتی را توی کتابفروشی لارستان دیدم. بیشتر وقتهایی که گیتی توی آشپزخانه بود دوستش داشتم. ما که توی آشپزخانه مینشستیم. میشود دیگر. ولی اینطوری نه. با این حرفها جای کتش روی تختخواب ما نبود.
- بخشی از کتاب “مرگ آرام” نوشته سیمون دوبوار
بوست به من گفت: «توی حمام منزلش زمین خورده و انتهای استخوان رانش شکسته.: او و مادرم در یک ساختمان سکونت بوست به من گفت: «ولی من او را به کلینیک ث میبرم. ولی من بالاخره متقاعدش کردم.» بیچاره مامان! میتوانست تابستان را در هتل یا صومعهای که پانسیونر میپذیرد بگذراند، ولی حساب میکرد که مانند هر سال دختر عمویم ژان اورا به میرینیاک و یا خواهرم به شاراخبرگن دعوت کنند.
- بخشی از کتاب “جاده کمربندی” نوشته هانری بشو
طولی نکشید که هدایت عملیات بازسازی کارگاهِ ما به او سپرده شد.
- نامش «آنتیگون» است و باید بازی کند
بر همین مبنا است که میتوان گفت آنتیگون ژان آنوی همان قدر به صورت بندیها و فلسفه غالب در زمانه خود وابسته است که آنتیگون سوفوکل به صورت بندیها و فلسفه زمانه خودش، هرچند آنتیگون ژان آنوی در نگاه اول- دست کم تعبیه میکند که قرنها بعد درست در بحبوحه جنگ جهانی دوم و تقسیم فرانسه به دو جبهه سازشکار و مبارز، ژان تا اینجایش البته آنقدرها مهم نیست ولی بدبختی و اضطراب آنتیگون و کرئون آنوی از وقتی آغاز میشود که میفهمند