مراد فرهادپور (زادهٔ ۱۷ تیر ۱۳۳۷ تهران) نویسنده، مترجم، روزنامه‌نگار معاصر ایرانی است که به عنوان نماد فرهادپور در ۱۷ تیر ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد. او فرزند فاطمه علوی و ناصرقلی فرهادپور است. مراد حاصل ازدواج دومِ فاطمه علوی بود. مراد فرهادپور خواهری به نام زری دارد. معرفی سه اثر از مراد فرهادپور هومو ساکر هوموساکر، که در زبان لاتین به معنای «انسان مقدس» است، در حقوق

با داوود پیرا و مهرداد باران درباره ی احمد شاملو جمعه ۳۰ سپتامبر ساعت ۱۹ برنامه های اکتبر : دیدار با فرهاد محسن متقی درباره کتاب « اسلام و مسیحیت در چالش با الهیات خود » شنبه ۱ اکتبر ساعت ۱۹ دیدار با آسوله مرادی

نوجوانی او مصادف بود با نهضت ملی شدن نفت و سپس کودتای بیست و هشت مرداد 32. تحصیلات خود را در رشته پزشکی آغاز کرده بود، اولین داستان ها و نمایشنامه هایش را با نام مستعار گوهر مراد در اين ميان برادرم را دستگير كردند و مدام پدرم را تهديد می كردند كه جای مرا پيدا كنند و آخر سر دوستان ترتيب فرار مرا دادند و من با چشم گريان و خشم فراوان و هزاران كلك از راه كوهها و دره ها از مرز گذشتم ) و داستان خانه های شهرری در سال 1336 و سپس نمایشنامه های سایه های شبانه ، کاربافک ها در سنگر و سفر مرد

خانه‌ام ابری و بیرون آفتاب… این زوج که نامی ندارند و رنج‌شان نامی ندارد و فقط چهره‌ای دارد به‌نام «مرد زن در تنهایی کنارِ مرد سوءظن را می‌بیند، در هیئت زنی: کسی می‌آید و آن زن این‌جا می‌نشیند با چشمانش این‌جا می‌شود من این را می‌دانم کسی می‌آید زنی می‌آید و من این را تحمل نمی‌کنم من تحمل نخواهم کرد که کسی بیاید مرد تنها حرف بزند نکتۀ عجیب ماجرا این‌که ترس و سوءظن عاقبت حق به جانب جلوه می‌کنند و  طلبکار نیز می‌شوند: مرد زن و مرد ظاهراً در کنار یکدیگرند، ظاهراً تنها و بی‌دغدغه‌اند در جایی دور اما به همان‌ نقطه می‌رسند که

دادگاه بدوی در مرداد ماه سال گذشته برای آقای نامجو حکم یک سال حبس صادر کرد.

این دو در مقدمه کتاب نوشته‌اند: در ابتدای حصر، وسایل‌مان برای نقاشی کم بود، نه مواد مدرن امروزی داشتیم

بختیار اما بی‌آنکه فروتنی دروغینی در میان باشد، جاه‌طلبی را “موتور مرد سیاسی” می‌دانست. او در نخستین روزهای پس از سقوط کابينه مصدق در مرداد ماه 1332، پیشنهاد عضویت در کابینه زاهدی را نپذیرفت

یلدا ابتهاج، فرزند هوشنگ ابتهاج صبح روز چهارشنبه ۱۹ مرداد  (۱۰ اوت)، با انتشار عکسی از پدرش در صفحه اینستاگرام

از بهترینهای آلبر کامو بیگانه شخصیت اصلی کتاب، یک مرد فرانسوی/الجزایری بی تفاوت به نام مورسو است که با عباراتی چون «شهروند رام شده ی فرانسه در آفریقای شمالی» و «مرد مدیترانه ای» توصیف شده است؛ هرچند مورسو

آن‌ها نمی‌خواستند به من صدمه بزنند، اما نمی‌دانستند چه کار باید بکنند؛ آن‌ها این کار را انجام ندادند تا مرا نابود کنند، بلکه این کار را کردند تا مرا نجات دهند.»

کشیش داستان یک فرد روستایی را برای یوزف تعریف می‌کند که در آن یک مرد روستایی از دربان دادگاه خواهش می‌کند نهایتاً مرد روستایی در کنار آن در پیر می‌شود ولی در لحظه مرگ می‌پرسد که چطور این همه سال کسی نخواست از مرد روستایی کافکا گناهکار است چون زندگیش را نزیسته و همچنین به گناهش اعتراف نکرده است.

داستان این کتاب در مورد دو زن، دو مرد و یک سگ و زندگی آن‌ها در دوران جنبش بهار پراگ است.