top of page

نتایج جستجو

246 items found for "مراد فرهاد"

  • نقدی بر مهمان ناخوانده اریک امانوئل اشمیت

    تردید در هویت مرد ناشناس تا به انتهای داستان خواننده را در تعلیق دلچسبی قرار می‌دهد و به آن شک در واقعی نبودن مرد ناشناس (که شاید تنها در خواب فروید بوده است) اضافه می‌گردد. بخش اصلی و بدنه داستان گفتگوی مرد ناشناس و فروید است. ناشناس بسیار مستحکم و مسلط به جریان است و فروید در تمام طول گفتگو مردد. «ناشناس: و همچنان بدون اینکه به زبون بیاری به خودت گفتی: و هنگامی که من فریاد می زنم و گریه می کنم، خانه

  • ‫حکایت آمدن پیتر بروک به ایران و پا گرفتن مهم‌ترین اتفاق تئاتری دنیا در ویرانه‌های تخت جمشید ‬

    سحر تئا‌تر، جذابیت و تقدس تئا‌تر مرا گرفت و از خود بی‌خود کرد. بیرون ریزی و شرکت به تمام دست اندرکارانی که در کار گروهی شرکت داشتند؛ و بسیاری عوامل دیگر از این دست، مرا

  • نامه منتشر نشده ابراهیم گلستان به نادر ابراهیمی

    آن را می‌خورانده است به افلاطون، و قس‌علی ذلک، بی‌آنکه از همر یا ازسقراط و افلاطون چیزی بداند، اما مباد بیچاره تازگی‌ها مرد. غاز نه، کنراد لورنز البته. حرفت مرا به حرف آورده، و حرفت باید تاحدی که می‌توانی نه به حسب حساب‌های شخصی و محدود ودمدمی باشد بلکه

  • يا همه چيز يا هيچ چيز، نگاهی ديگرگونه به “آنتيگونه” ژان آنوی

    نخستین صحنه نمایش درام “آنتیگون” ژان آنوى را امروز می‌توان چنین به تصویر کشید: در حالى که چند زن و مرد در پسِ پشت پیرمرد، سه نفر مرد جوان با ته‌ریش و لباس‌هاى شخصى یک‌شکل – پیراهن‌هاى سفید با یقه‌هاى بسته حال چه کسى به تو خواهد گفت که در شب‌هاى اجراى “زیگفرید”، آن مرد جوان در میان تماشاچیان چه حال غریبى داشت

  • اگر تو جای او بودی

    انگار ذهن مرا خوانده است. مرا از خودت ناامید نکن. می‌گوید، وجدانم اذیتم می‌کند. امروز کاری خلاف وجدانم کردم. نمی‌خواهد ذهن مرا در چشمانم بخواند. به این طرف آن طرف نگاه می‌کند. وقتی بیاید… مرد رفت. نگاهش که کردم، تصویر خودم را در او دیدم. درب و داغان. چند دقیقه بعد مرد برگشت. نگاهم کرد. گفت، دوستت… نگاهش کردم و هیچ نگفتم.

  • نگاهی به مجموعه داستان «بدکاری» نوشته علی عبدالرضایی

    ارستو – بسیار کم پیش می‌آید که داستان بخوانم آن هم داستان‌ها و رمان‌های فارسی، ولی گیرایی این کتاب مرا نکته پرکششی که وقت خوانش کتاب مرا بخود جذب کرد این بود که مخاطب با اقامت کوتاهی که در هر داستان دارد فاقد تفکر تحلیلی نیست، این نوشته را با جمله‌ای زیبا از کتاب تمام می‌کنم «بار اولی که گریه کردم، مادرم مرا

  • نقدی بر رازهای سرزمین من رمانی از رضا براهنی

    جنازه‌ای ‏می‌شوند و مترجم از تشییع کنندگان می‌پرسد:‏ ‏«شما دارید چکار می‌کنید؟»‏ از توی بوران یک نفر فریاد مترجم دوباره فریاد زد: «می‌توانستید منتظر صبح بشوید. بیابان وحشتناک است. کرازلی توسط سرهنگ جزایری و یارانش به پای اغوای مأمورهای ‏‏«همسایه شمالی» نوشته می‌شود، و سرهنگ جزایری فریاد یادت نیست؟ وسط جمعیت ناگهان یک نفر دستش ‏را بلند می‌کرد می‌زد توی سر نفر جلوئی، و فریاد می‌زد: «بگیریدش روز بعد از این خواب مرد. روز ورود امام مرد. ‏

  • نمایش رستم و سهراب، کاری از فرید پایا

    در واقع این من نبودم که اورا بر می‌گزیدم بلکه شاعر بود که مرا برگزید در پیشگفتار خود در بروشور این نمایش در واقع این من نبودم که اورا بر می‌گزیدم بلکه شاعر بود که مرا برگزید. شخصیت‌های نمایش که اکثرأ مرد هستند و علاوه بر بازیگری، آکروباسی هم می‌کنند و در نتیجه صحنه‌های نبرد را ورزشی همراه می‌سازند، برخلاف نمایش‌های دیگر وسنت تآ‌تر، همیشه با صدای بلند صحبت نمی‌کنند و از نجوا به فریاد

  • کمی بیشتر درمورد برشت بدانید!

    تنها فیلم نسبتا موفق هالیوودی او قاتل هم مرد (۱۹۴۳) بود، نسخه ساختگی ترور رهبر و جلاد نازی راینهارد هایدریش

  • معرفی کتاب “آیا دموکراسی در آمریکا ممکن است.”

    (انگار که سیاست تنه‌اش به تنه ورزش‌هایی خورده که درآن ورزش‌ها عده‌ای شبیه معرکه گیر‌ها فریاد می‌زنند)

  • بخشی از کتاب “اسب‌های اندوه از هوش می‎رفتند”

    با بغض شعری مرطوب در حلق چشمانت شرق آسمان بی‌جهت را در دوردست اندازه‌ی ارتفاع بدرقه می‌کنی مرا باید دیشب پریده باشم … با بغض شعری مرطوب در حلق چشمانت شرق آسمان بی‌جهت را در دوردست اندازه‌ی ارتفاع بدرقه می‌کنی مرا

  • کُما

    به آن سوی اتاق نگاه کرد و مرد را روی صندلی خالی کنار پنجره‌ی بسته نشاند. سعی کرد نگاهی مغموم به مرد بیاندازد بعد آهی کوتاه کشید و گفت: بعدش چی؟ ازدواج کار آدم‌های احمق نیست. مکث کرد و خیره به مرد که اندکی گوشه‌ی چشم‌هایش‌تر شده بود نگاه کرد. تنش را به گرما ی مطبوع شوفاژ سپرد، با دهانش روی شیشه، کنار نگاره‌ی «مراد سر در گریبان» که روی پنجره معلق کودکانه‌ی فرهاد را دانلود کرده بود و این صدمین بار بود که امروز گوشش می‌داد.

bottom of page