top of page

نتایج جستجو

246 items found for "مراد فرهاد"

  • بخشی از کتاب پیر مرگ نوشته سعید منافی

    آستینت دست مرا و دست دیگرم یقه‌ی پیراهنت را ول نمی‌کرد. چشم‌هایم به پلک‌های بسته‌ات چسبیده بود. حسی بود قابل لمس، عینی و تلخ که مرا به خود پیچید. تنهایی داشت به من تجاوز می‌کرد.

  • هنر لذت بردن از اپرا

    مرد برافروخته‌‌تر می‌گوید: «همان یک نفر برای شما کافی نبود؟ همو که جور شما را به دوش کشید؟ مسیح … مسیح مرد آنقدر فریاد می‌زند که صدایش خش برمی‌دارد و در نهایت در ایستگاه بعدی پیاده می‌شود. نقصان و کشکمش در رابطه زن و مرد و مخدوش بودن معنای مشترک میان دو جنس یکی دیگر از مضامین مهم داستان‌های مرد که بیرون منتظر زن ایستاده بی‌تاب می‌شود و وارد فروشگاه می‌شود و سراغ زن را می‌گیرد. حالت دوم در واقع بیانی است از جراحت‌های رابطه زن و مرد که می‌تواند موجب فروپاشی واقعیت شود.

  • گفتگو با بی‌تا ملکوتی به بهانه‌ نشر “مای نیم ایز لیلا”

    هر چه جلوتر رفتم، این حس قوی‌تر شد تا آنجا که مرا بر آن داشت که برای چندمین بار از نویسنده‌اش بپرسم: راوی دوم یوسف مرد نویسنده‌ای است که همسایه روبرویی لیلاست و در زندگی او نقشی مهم ایفا می‌کند. در ضمن انسان‌ها عاشق می‌شوند و ربطی هم به زن و مرد بودنشان ندارد. به نظر من زن و مرد متفاوت‌اند. برابری زن و مرد باید در حقوق و جایگاه اجتماعی و در قوانین مملکت باشد.

  • ژک برل، مه ۱۹۴۰

    سالِگى‏ سرگشته نگاه مى‌‏کردم‏ به سربازکانى فرسوده‏ که به یاد مى‌‏آوردند که من از بلژیکم‏ مرد‌ها مرد

  • طغیان نویسنده نسل امروزی

    ضربه و پانچِ بی‌مقدمه چینی‌های رایجِ جمله اول رمان “بیگانه” ، آلبر کامو را فراموش نمی‌کند (دیروز مادرم مرد

  • نویسنده‌ای که فقط به فارسی می‌نویسد

    چطور؟ خوب مگر نه اینکه طلا به زن دادن بهایی‌ست که مرد در قبال کسی که قبلا کرده یا کسی که بعدا می‌کند،

  • کندن از کلمه‌ها

    روزنامه اعتماد ملي، شماره 942 به تاريخ بیست و سوم خراد هشتاد و هشت □ #هیچبارانیاینهمهرانخواهدشست

  • برگی از کتاب “آه، استانبول” نوشته رضا فرخ‌فال

    و پیرمرد، در میان ابر بنفش‌رنگی از دود پیپ گرداگرد صورتش، مرا به آن زن معرفی کرده بود که «ارباب، یا به به پشتی صندلی‌اش تکیه می‌داد، با انگشت مرا نشانه می‌گرفت و می‌گفت: «نه، نه، اشتباه نکن، من که یک ناشرم

  • برگی از کتاب “صدایم کن خضرا” نوشته علیرضا بهنام

    حکم تیر تمام این روزها بگذرند از من ببرند مرا به خیابانی بلند از زیر قارچ اتمی با آن مناره‌اش که می‌درد

  • برگی از کتاب “مای نیم ایز لیلا” نوشته بی‌تا ملکوتی

    اون شب پونزده مرداد سال شصت و یک بود و پونزده مرداد از شانس گند من روز تولدمه.

  • برگ‌هایی از کتاب “زرتشت برای چه می‌خندید” نوشته علی عبدالرضایی

    کار خدایی که ساخته‌اند کاری نیست خداداری که جز خودآزاری نیست حالا که مرگ مثل سربازی      اجباری‌ست و مرد

  • راوی قصه‌های روزگاران

    اما جلوتر که می‌روی می‌بینی مرد جوان در راه یافتن عمویش که بعد معلوم می‌شود توی یکی از همان گردش‌های

bottom of page