در کتاب «یادش بخیر نیکولا کوچولو» نیکولا با دوست خود آلسست تصمیم میگیرند چون بابای نیکولا میخواهد استراحت کند، در حیاط بازی کنند. نیکولا پیشنهاد بازی ریش قرمز دریایی را میدهد. درخت توی حیاط، کشتی میشود و توپ فوتبال، توپ جنگی. نیکولا ریش قرمز میشود و در خیال خود شروع به بازی میکند. آلسست اعتراض میکند که چرا نیکولا باید ریش قرمز باشد و او ریش قرمز است. هردو به تصور این که ریش قرمز هستند فریاد میزنند و پرچمها را بالا میبرند و بادبانها را میکشند. بابای نیکولا به حیاط میآید و اعتراض میکند. نیکولا و آلسست خیلی جدی با هم دعوا میکنند و آلسست توپ خود را برمیدارد و با گفتن این که من دیگر کاری به کشتی داغون تو ندارم از حیاط بیرون میرود. فردا که نیکولا به خانه آلسست میرود، دربارهی این حرف میزنند که از کار بزرگترها سردرنمیآورند. این کتاب پانزده داستان دارد.
یادش بخیر نیکولا کوچولو
- نویسنده: رنه گوسینیمترجم: امیرحسین مهدی زادهناشر: هرمس،کیمیازبان اصلی: ادبیات فرانسوینوع جلد: شومیزقطع: پالتوییتاریخ انتشار: 1402147 صفحهنوبت چاپ: 8