سیامک از تهران بریده است. او همه چیز را رها می کند و می زند به سیم آخر، می رود جنوب؛ تصمیم می گیرد آنجا کار کند. در گرما، جایی که خاک روی پوست عرق کرده گِل می شود. اما دوباره ناچار می شود فرار کند. این بار به غرب، به مرز، گرمای طاقت فرسای جنوب و آفتاب سوزانش، حالا جای خود را به یخ و سرمای کوهستان داده اند. طبیعت عنصر زنده و پررنگ داستان نگهبان است. سیامک گویا خود به طبیعت پیوسته و تبدیل به عنصری از آن می شود. اما چه چیز باعث شده که سیامک فرار کند؟ عشق یا گناه؟ اسماعیلی قلم شیوایی دارد و توصیفاتی دقیق و جزئی از همه چیز می دهد. هیچ چیز در “نگهبان” از نگاه نویسنده دور نمانده است. اسمی که او برای شخصیت اصلی خود انتخاب کرده است، یادآور داستان سیامک پسر کیومرث در شاهنامه است. پسری که قربانی اهریمنان بیرونی است. فضاسازی هایی که در داستان آورده شده اند، جذاب و خواندنی هستند. سیامک در دنیایی تباه زندگی می کند، در محیطی وهم آلود و در آخر هم اسطوره می شود، اسطوره ای مدرن در دنیای محکوم به فنا. فضای سرد کوهستانی و تنهایی و انزوای سیامک به قدری در داستان خوب پرداخته شده اند که انجماد و ترس وجود خواننده را دربرمی گیرد. با توجه به موضوع و قلم شیوا این کتاب، ارزش خواندن و غرق شدن در دنیای خیال را دارد.
نگهبان
- نویسنده: پیمان اسماعیلیناشر: چشمهزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1401229 صفحهنوبت چاپ: 6