بخوانم من برایت داستانی. اگه عقلت رسه تو کف بمانی. ای رفیق عاقل و دانا. قصه موش و گربه برخوانا. از قضای فلک یکی گربه. بود چون اژدها به کرمانا. شکمش طبل و سینهاش پروتز. شیردم و پلنگ چنگالا. رفت روزی به سوی انباری. از برای شکار موشانا. پشت یک بت شراب خزید. همچو دزدی که در خیابانا. ناگهان موشکی ز سولاخی. سوی شیشه بشد چو دیوانا. سر به بطری گذاشت و هی نوشید. مست شد عینهو فیلمانا.
موش و گربه به روایت عبید
- نویسنده: بزرگمهر حسین پورناشر: چشمهزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: وزیریتاریخ انتشار: 1397123 صفحهنوبت چاپ: 4