«مرد شنی» اثر هافمن درباره ناتانائل است که از کودکی ترس از شخصیت شیطانی به نام «مرد شنی» که دایه خواهرش چیزهای وحشتناکی درباره او می گوید، به ویژه اینکه مرد شنی چشمان بچه ها را می دزدد، تسخیر شده است. در کودکی، ناتانائل معتقد بود که وکیل کوپلیوس، دوست پدرش، این سندمن است، زیرا او به همراه پدرش آزمایشهای کیمیاگری مخفی انجام میداد. در طی یکی از این آزمایش ها، پدر ناتانائل می میرد که به شدت ناتانائل را تحت تاثیر قرار می دهد. سالها بعد، ناتانائل با فروشنده شیشه آب و هوا ، جوزپه کاپولا، ملاقات میکند که او را به دلیل شباهت زیاد با کوپلیوس اشتباه میگیرد. ترس های دوران کودکی ناتانائل برمی گردند. در همان زمان، او عاشق المپیای به ظاهر کامل اما بی عاطفه، دختر پروفسورش اسپالانزانی می شود. ناتانائل ویژگی های عجیب او را نادیده می گیرد تا اینکه متوجه می شود المپیا یک عروسک مکانیکی است که توسط اسپالانزانی و کاپولا ساخته شده است. این شوک ناتانائل را دیوانه می کند. در آخرین عمل داستان، ناتانائل سعی می کند نامزدش کلارا را از برج یک ساختمان هل دهد، اما توسط برادرش لوتار نجات می یابد. در یک لحظه سردرگمی مطلق، ناتانائل در نهایت وقتی فکر میکند کوپلیوس را در میان جمعیت میبیند، جان خود را از دست میدهد.
مرد شنی
- نویسنده: ارنست تئودور آمادئوس هوفمانمترجم: محمد سیدابراهیمیناشر: افکارزبان اصلی: ادبیات آلمانینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1403109 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Der Sandmann