امروز در خیابان پیاده روی کردم. شب بود. انبوهی از برگ های مرده کنار پیاده رو ریخته بودند چند بار رفتم و برگشتم و از روی این برگ های درخت تبریزی که بوی تندی میدادند رد شدم بعد جیب های ام را با آنها پر کردم اگر روزی احساس کنم به آخر خط رسیده ام تلی از همین برگ ها پیدا خواهم کرد گلوله ای در مغزم شلیک میکنم و با صورت به درون تلخی گزنده ی پائیز خواهم افتاد هیچ وقت تصور نمیکردم که تمام دنیا بتواند در یک نفر خلاصه شود.
قصه های جوانی
- نویسنده: آندری تارکوفسکیمترجم: عظیم جابریناشر: درونزبان اصلی: ادبیات روسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 140375 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Récits de jeunesse