پاتریک مودیانو میانِ نویسندگان قرن بیستم فرانسه جایگاه ویژهای دارد. این جایگاه نه به نوبل ادبیای که در ۹ اکتبر ۲۰۱۴ نصیب او شد، که به ویژگیهای ساختاری و محتواییِ آثار او برمیگردد. در جهانِ روایی مودیانو که اغلب به سادهترین و دقیقترین شکل روایت میشود، گذشته در تاریکروشنااست. خاطرات، مبهم و هویت فردی، موردتردید است. پاریس یا در اشغال است یا دگرگونشده. شخصیتهای داستانهای مودیانو، از اولین رمان او، «میدان اتوآل» (۱۹۶۸) تا امروز، همواره در تنهاییها و پرسهزنیهای شبانهشان، دنبال پاسخ معمایی در گذشته هستند. گذشتهای که از بین نرفته است ــ یا در حقیقت، گذشتهای که نگذشته است. هر اتفاق، جغرافیای مشخصی دارد که راوی با گذری دوباره از آن در زمان حال، بیآنکه به پاسخ مشخصی برسد، به واکاویِ وسواسگونهاش اتفاق میپردازد. و هربار در پایانِ آثارش این نکته را درمییابیم که در تمام آن خاطرهبازیها و شبگردیها، رفتن، هدف اصلی بوده است، نه رسیدن. این سؤال است که مسیر زندگی را مشخص میکند، نه پاسخ آن.
در رمان «علفِ شبانه» که سال ۲۰۱۲ در فرانسه منتشر شد، همچون دیگر آثار مودیانو، با دنیایی پُر از تردید و ترس روبهرو میشویم؛ تردید دربارهی ماهیت هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده و ترس از ناپدید یا نابود شدن. خاطرات نه میمیرند، نه از بین میروند. در گوشهای از ذهن انسان میخوابند و روزی بهناگاه برمیخیزند. اما خاطرات راویِ داستان علف شبانه، خلاف خاطرات اکثر مردم، واضح و سرراست نیستند. با رؤیا، واقعیت و خوابهایش درآمیختهاند، در گذرِ زمان کمنور و گاهی بیرنگ شدهاند، و به همین سبب بهسادگی نمیشود آنها را رمزگشایی کرد.
علف شبانه
نام اصلی: L'herbe des nuits
نویسنده: پاتریک مودیانو
مترجم: شبنم درویش
ناشر: نشر چشمه
تاریخ انتشار: ۱۳۹۴
۱۲۸ صفحه