این پژوهشیست مربوط به یکیـدو سال پیش. همهچیز از یک تکه فیلم شروع شد. صدویک روز قبلِ ریختن ساختمان متروپل، وقتی داشتم برای موضوعی دربارهی آبادان ایمیلهام را زیرورو میکردم، ایمیلی از طرف شخصی به نام «ویکتور ش» به دستم رسید که ویدئویی غریب در آن بود: مصاحبهای با «جان لنون»، خوانندهی گروه بیتلز، مال سال ۱۹۶۹. جان لنون در مصاحبه از سفرش به آبادان تعریف میکرد و میگفت آنجا اجرایی از یک گروه موسیقی راک آبادانی دیده که برایش خیلی رؤیایی بوده. خیلی عجیب بود. اجرا مال گروهی بود به اسم «اُپاتان» که ظاهراً اسم اصلیاش «شطبویز» بود ـــبه اُپاتان مشهور شده بود. مصاحبهی جان لنون مثل یک گرداب بود؛ من را کشید توی خودش تا ببینم این گروه «اُپاتان» چطور در آبادان سر برآورد، اسمورسم اعضاش چه بود و زندگی اعضاش به کجا کشیده بود. کشف داستان اعضای این گروه دو سالی طول کشید. قصهی سرنوشت اعضاش سراسر ابهام و شگفتی بود: از آموزش چریکی توی کوبا تا ریختن LSD توی منابع آب آبادان، از تفنگ بردن روی صحنه برای ترور پسر محمدرضای پهلوی تا ماجرای سینمارکس و بعد جنگ و دوران هاشمی رفسنجانی. سرنخها اصلاً به هم وصل نمیشدند. همهچیز کش پیدا کرد تا سال ۱۴۰۱، وقتی که متروپل ریخت و تکههای تازهای از این پازل خودشان را نشانم دادند. بعد از فروریختن متروپل همهچیز عوض شد و من که آنروزها تصادفی در آبادان بودم توانستم گرههای ماجرا را باز کنم. البته هنوز گرههایی از این معما بازنشده باقی مانده، اما راستش من دیگر میترسم. من میترسم، چون اینبار زنده از گور برنمیگردم.
شط بویز
- نویسنده: کریم نیکو نظرناشر: گمانزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1403178 صفحهنوبت چاپ: 1