پدر همیشه برای تماشای بازی فوتبال میآمد و از همه بلندتر تشویقمان میکرد. روزی که مربی گفت یکی از والدین میتوانند برای کمک دواطلب شوند، پدر خیلی سریع پرید وسط زمین و همراه بقیه شروع کرد به گرم کردن! پدر انرژی و هیجان زیادی داشت و فکر میکرد، فوتبال بازی کردن یعنی برنده شدن. برای همین وقتی تیم مقابل گُل زد، از دروازهبان عصبانی شد، انگار او به عمد اجازه داده که حریف گل بزند و وقتی میخواست توپ را در دروازه شوت کند و یکی از بازیکنان اتفاقی او را به زمین انداخت، حسابی از کوره دررفت. از مربی به خاطر کارهای پدر عذرخواهی کردم؛ اما مربی... .
روزی که بابا عضو تیم فوتبال مان شد
- نویسنده: مورین فرگوسمترجم: نینا فراهانیناشر: چشمه، کتاب چزبان اصلی: ادبیات انگلیسینوع جلد: شومیزقطع: بیاضیتاریخ انتشار: 140336 صفحهنوبت چاپ: 4عنوان اصلی: The Day Dad Joined My Soccer Team