دخترک یک صبح پاییزی از خواب بیدار شد و مادربزرگ را ندید، اما عصایاش را گوشه ایوان پیدا کرد. عصا را برداشت و همه جای خانه دنبال مادربزرگ گشت تا عصا را به او بدهد. اما از آن روز به بعد عصا بود و مادربزرگ هیچ کجا نبود. دخترک روزها برای پیدا کردن مادربزرگ به هر گوشه خانه سرک کشید تا اینکه مادربزرگ با سبدی انار به خواباش آمد و به او وعده رویش هزاردانه انار با آمدن بهار داد. در بهار درخت اناری که مادربزرگ کاشته بود غرق گل شد و در پاییز «فصلی که عصای مادربزرگ تنها شد»، دخترک و مادرش با سبدی انار دانه شده به آنجا رفتند که مادربزرگ آرمیده بود. وقتی به خانه بازگشتند، «نشان دستهای مادربزرگ تنها روی عصا نبود، همه جای خانه بود.»
دختر انار
- نویسنده: ایشا سعیدمترجم: فاطمه پارساناشر: پرتقالزبان اصلی: ادبیات انگلیسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1402214 صفحهنوبت چاپ: 11عنوان اصلی: Amal Unbound