باران ناگهان شروع به باریدن می کند. ضربه های باد، سیل باران و غبار آدم ها را وامی دارد به دنبال سرپناه بشتابند. زن و مردی نفس نفس زنان عبور می کنند. به سختی صدای زن را می شنوم که می گوید: «وقتی باران می بارد گل های آفتابگردان به کدام طرف رو می کنند؟» ما می نویسیم تا وجود داشته باشیم، می نویسیم چون چیزی برای گفتن داریم، می نویسیم چون شجاعت آن را داریم، می نویسیم تا بفهمیم. وقتی شروع به درک می کنیم. ما می نویسیم تا آشوب را رمزگشایی کنیم. یکی از ویژگی های میکل آنجلو آنتونیونی همیشه کنجکاوی بوده است. کنجکاوی به عنوان پادزهر بی حوصلگی یا ترس. روشی زیبا برای رمزگشایی از زندگی. یادداشت هایی که آنتونیونی نوشته است تکه هایی از حافظه، احساسات، هوش و شهود است. آنها را می توان با یادداشت های رابرت برسون در مورد فیلمبرداری مقایسه کرد که اکنون یک اثر کلاسیک در زمینه آفرینش است. بنابراین صمیمیت آنتونیونی توسط انریکا آنتونیونی با سخاوت کسانی که او را دوست داشتند به ما ارائه می کند.
دارم می فهمم
- نویسنده: میکل آنجلو آنتونیونیمترجم: عظیم جابریناشر: درونزبان اصلی: ادبیات ایتالیایینوع جلد: شومیزقطع: جیبیتاریخ انتشار: 140376 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Je commence à comprendre