این کتاب،ِ تلفیقِ دو داستانِ دل نشین است که با زبانی ساده، جذاب و مناسب برای گروه سنی نوجوان بیان می شود و مخاطب را قدم به قدم داخل ماجراهای خود می کشد و زندگی امروزی را با قصه های شاهنامه در می آمیزد. کتاب، داستان زندگیِ پسری دبیرستانی به نام ” نیما ” را تعریف می کند که به طور باور نکردنی ای شیفته ی شاهنامه و خواندن ماجرا های رستم، سهراب و سیاوش شده است. ماجرا از زمانی شروع می شود که نیما همیشه سر کلاس های ریاضی یا ادبیات و هر چه که در مدرسه یادش می دادند، فقط و فقط مشغول فکر کردن به داستان های شاهنامه می شد و گاهی آنقدر غرق در داستان ها می شد و خودش را به جای رستم و سهراب فرض می کرد که یک تنه می خواست به جنگ دیو سفید برود و یادش می رفت که اصلاً پای تخته ایستاده و باید مسئله ی ریاضی ای را حل کند. به گفته ی مامان و بابای نیما، او هیچ مشکل دیگری به جز خیال پردازی های بیش از حدش ندارد. آنها آرزو به دل مانده اند که از نیما صدایی در بیایید تا دعوایش کنند یا غذایی نخورد و غر بزند، این مسئله ی خیال پردازی های نیما دیگر داشت به جاهای باریک کشیده می شد که آقای ” حمیدی ” او را با کتابی قدیمی که جلدی شومیزی داشت آشنا کرد که داستانی خارق العاده از ” سهراب ” یکی از شخصیت های محبوب نیما داخلش نوشته شده بود. آقای حمیدی از نیما خواست به جای غرق شدن در خیالاتش فقط این کتاب را بخواند. نیمای ذوق زده، از آن کتاب مانند گنجی مراقبت می کرد تا اینکه ” منوچهر ” پسر خاله اش به خانه آن ها آمد و ...
خداحافظی نکن (قصه های شب یلدا 8)
- ناشر: ویدازبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1392تیراژ: 1100نوبت چاپ: 2