صدایم یاریام نمیکند. فقط با حرکت سر جواب میدهم. بیرون میرود و لحظهای بعد، با سینی مسی بزرگی که روی آن یک قوری و دو فنجان و یک شکرپاش و گلابدان و ظرف شیرینی گذاشته، باز میگردد. در شهرهای دیگر، معمولا قهوه را آماده در فنجان میآورند و کنارش هم قاشقی و حبه قندی، اما قسطنطینه شهری است که از خلاصه کردن چیزها بدش میآید، شهری که همه چیز را تک و بیهمتا میخواهد، همهی لباسهایش را با هم میپوشد و هرچه میداند، به زبان میآورد. برای همین است که اندوه هم در این شهر، یک ضیافت است. کاغذهای پراکنده در برابرم را جمع و جور میکنم تا جایی برای فنجان قهوه باز کنم، انگار میخواهم برای تو جایی آماده کنم...
خاطرات تن
نام اصلی: ذاكرة الجسد
نویسنده: احلام مستغانمی
مترجم: رضا عامری
ناشر: نشر افراز
تاریخ انتشار: ۱۳۹۰
۴۰۰ صفحه