نام اصلی بهلول، ” وکیر بن عمرو ” بود. بُهلول در قرن دوم هجری و معاصر هارون الرشید می زیست. وی در کوفه رشد و نمو یافت و مردم محل او را با نام فارسی بهلول دانا می نامیدند. او در همان شهر ادب می آموخت و سپس خود را به دیوانگی زد. او در سال ۱۹۰ قمری درگذشت. درباره ى او حکایات زیادی نقل شده است. او شیعه و از شاگردان امام کاظم بود و در زمان هارون جانش در خطر قرار گرفت و خودش را به دیوانگی زد. بسیاری او را از عرفا، حکما و شعرای شیعه دانسته اند. مقبره او در بغداد قرار دارد. داستان این کتاب از آنجا آغاز می شود که مرد روستایی فقیری که فقط یک خر داشت، خرش را به عنوان هدیه برای حاکم کوفه برد. حاکم و دوستانش او را مسخره کردند و خندیدند. یکی از مهمانان حاکم خر و صاحبش را شبیه هم دانست و دیگری خر را با هوش نامید و آن یکی آن را اسبی نامید که صاحبش تبدیل به خرش کرده بود. این کار ادامه پیدا کرد و حاکم و مهمانانش خندیدند تا اینکه یکی از مهمانان خر را از صاحبش باهوش تر دانست و گفت می تواند این خر را باسواد کند. حاکم دیگر نخندید و به مرد گفت ادعایی کرده و باید آن را انجام دهد. مرد گفت شوخی کرده و حرفی برای خوشایند حاکم گفته است، ولی حاکم به او گفت اگر نتواند خر را باسواد کند سر از تنش جدا می کند و در برابر التماس های مرد فقط به او ده روز فرصت داد. مرد می دانست که این کار غیرممکن است. او با ناراحتی در شهر قدم می زد و فکر می کرد تا اینکه بهلول را دید و داستان را برای او تعریف کرد. بهلول به او گفت چاره ى کارش را می داند و…
حکایت های بهلول 5: خر با سواد
- نویسنده: احمد عربلوناشر: محراب قلمزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: خشتیتاریخ انتشار: 140016 صفحهتیراژ: 2200نوبت چاپ: 11