... كساني كه انتظارشان را ميكشي، در اعماق وجودت گمگشتهاند: تو اين را خوب ميداني. آنها در ژرفاي تاريك جانت سر در گماند. آتشي روشن كن تا ببينند، تا راهشان را باز يابند، مسيري را كه از جهنم به روز روشن ميرسد، به خود امروز، ايزابل. جانت را بيافروز. بنويس. قوانين قديم دنيا را ميتوان از اينرو و همچنين از آنرو خواند: «كسي كه كمتر دارد در همان لحظه چيزي هم بيشتر دارد.» من ترجيح مي دهم وارد دنيا نشوم در آستانهي دنيا باقي بمانم. نگاه كنم؛ عاشقانه نگاه كنم. فقط نگاه كنم... خوشبختي، برفي است روي كوه، برفي درخشان، نقرهاي، آبي رنگ، كامل، برفي سبك كه پايدار نميماند. كه با اولين هياهو فرو ميلغزد و حالا بهمني است از غم و غصه، سيل حيرتآور مصيبتها...
ایزابل بروژ
نام اصلی: Isabelle Bruges
نویسنده: کریستیان بوبن
مترجم: پرویز شهدی
ناشر: نشر چشمه
تاریخ انتشار: ۱۳۹۰
۳۸۰ صفحه