آن: چهجوری بگم؟... باید رازش رو با خودش میبرد. باید آدم همیشه رازش رو با خودش ببره. شاید اصلاً یه قدیس همین باشه: کسی که قبل از مردن حواسش هست که نیمهی تاریکش رو پاک کنه و بعد بره...
«پییر» در سانحه رانندگی جانش را از دست میدهد. «آن»، بیوهاش، هنگام جمع کردن دستنوشتههای «پییر» به یادداشتهایی برخورد میکند که به نمایشنامهی بعدی او مربوط بودند: داستان مرد متاهل و نویسندهای که بیتابانه دلدادهٔ بازیگر جوانی شده است. «آن» خیلی زود متقاعد میشود که این متن، روایت خیانتهای «پییر» است و پیگیر یافتن آن معشوقه میشود، بیآنکه بتواند مرز میان توهم و واقعیت را تشخیص بدهد. این دردش است که او را گمراه کرده؟ یا سرانجام چشمانش به واقعیت باز شده؟
اگر بمیری...
نویسنده: فلوریان زلر
مترجم: گلناز برومندی
ناشر: نشر نی
دور تا دور دنیا نمایشنامه - ۳۸
تاریخ انتشار: ۱۳۹۵
۱۱۶ صفحه