خفاش کوچولو با خواهر و برادرهایش در تنهی درخت بازی میکرد که ناگهان از لانه بیرون افتاد. همان موقع راسویی رسید و او را گرفت و خواست بخورد. خفاش به او گفت: «صبر کن. من یک موشم. واقعاً میخواهی من را بخوری؟» راسو پشیمان شد و او را رها کرد. چند روز بعد دوباره خفاش کوچولو وقت بازی کردن، از لانه بیرون افتاد. راسوی دیگری از راه رسید و خواست او را بخورد که…
افسانه های ازوپ 9
- نویسنده: گروه ادبی گریباودومترجم: کتایون مهرآبادیناشر: برکهزبان اصلی: ادبیات یونانینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 140324 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Il pipistrello e le donnole la talpa e sua madre