همهمان جمع میشویم زیر سایهی درختی که اسمش را نمیدانم. سودانی میگوید بیخیال رفیق. درختها را بیخیال. تو که در هر حال همه چیز از یادت میرود. میگویم نه همه چیز. توی کشورم دختری هست که هیچ از یادم نمیرود. سودانی میخندد. میگوید دنیا پر از دختر است. انگار که راز مهمی گفته باشد.
چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید.
آفرینش روی باریکه موکت
نویسنده: علی اسماعیل شعار
ناشر: نشر ناکجا
داستان کوتاه | سفر به دیگر سو داستان | الکترونیک
چاپ اول: 2014
152 صفحه