اتاق خواب تنها یکپنجره ی کوچکداشت کوچکتر از آنکه بتوان از آن خارج شد پس تا جان در بدن داشتم با همان صدای گرفته صدایش کردم از پشت در گفت با آندریاس میخوام برم گردش اصلا اهمیتی نمیدم چی پیش میاد چون احتیاج دارم یه کمی خوش باشم به در زدم و فش فش کنان گفتم عشق اصلا چیز خوبی نیست لطفا از یککلمه ی دیگه استفاده کن گفت میدونی که ما در این مورد به توافق نمی رسیم خب فکرش رو بکن اگه همه آدمهای دنیا مثل تو بودن چی می شد و آنگاه با گفتن کلماتی آراسته و شایسته تنهایم گذاشت و رفت.
آفتاب پرست شگفت انگیز
- نویسنده: اینگر ادلفلتمترجم: رباب محبناشر: آدهزبان اصلی: ادبیات سوئدینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1403212 صفحهتیراژ: 500نوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Den forunderliga kameleonten