این کتاب شامل سه داستان است. نخستین داستان کاساندرا مقصر است. دومی وسومی دروغ های مقدس و زندگی آب رفته.
اضافه برآن ها درباره ی داستان زندگی آب رفته و برگردان بریده ای ازمصاحبه با فهیمۀ فرسائی درباره ی داستان کاساندرا مقصر است اززبان آلمانی؛ که بلندترین داستان این دفتر می باشد. داستان از زمانی شروع می شود که شهلا خانم درشب “جشن خیابانی” شهرکه هنوز«بساط رقص و آوازوآبجوخوری از وسط خیابان برچیده نشده» پس ازگذراندن شب خوش و خوردن چندآبجو وشراب با «ک»، سوار دوچرخه عازم خانه می شود. اما درمسیر خانه بدون توجه به میله ها و نوار دورنگ راهبندان – که دراروپا در مواردی که کارگران درتعمیرات آبرسانی و گاز وتلفن نیازباشد با بستن موقت راه کارشان را انجام میدهند – تصادف کرده زیر ریزش نم نم باران به زمین میافتد. با کمک رهگذران وخبرکردن و آمدن آمبولانس سر از بیمارستان درمیآورد. پس ازمعاینه های اولیه و عکسبرداری معلوم می شود که: «شکستگی در سه جا. سمت چپ. سرتیزدومی می توانست جدار سطحی ریه بیمار را پاره کند! همین، نه . . . عالیه . . . خوبه مشکلی نیست!» و او را در اتاقی بستری می کنند که درکنارش «پیرزن خُروخُرو خوابیده ست که انگارمرده است ولی تمام مدت در رُل یک ببر زخمی نقش بازی می کند». دوزن اکرائینی درمیان نظافتچی های بیمارستان با نام های نادیا و کاتیا حضور دارند که کاتیا طرح دوستی با شهلا می ریزد. شهلا که تمام ملافه ها را با ادرار خود به کثافت کشیده و ازاین بابت خجالت زده و به شدت ناراحت است ازآن دو می خواهد ملافه ها را طوری نابود کنند که اثری ازآنها برجا نماند وآن دو با گرفتن ۵۰ یورو این کاررا انجام می دهند. نادیا پس از عملیات ملافه زدائی ها ناپدید می شود. وکاتیا رابطۀ خود را با اخذ پول هرازگاهی به شهلا کمک می کند و وعدۀ بیرون بردن یا فرار شهلا ازبیماستان را می دهد، البته در مقابل گرفتن پول، کم کم توقعش زیاد می شود تا به جا دادن و سکونت درخانۀ شهلا خانم که به سرانجام نمی رسد...
کاساندرا مقصر است
نویسنده: فهیمه فرسائی
ناشر: نشر ارزان
داستان کوتاه
چاپ اول: 2014
132 صفحه