مجتبا صولتپور – ابوتراب خسروی در دههی ۱۳۷۰، به خاطر نوآوریهایش در داستان کوتاه فارسی، و به عنوان نویسندهای مسلط بر نثر کهن و روایتهای پستمدرن مطرح شد. از همان ابتدا حهان داستانهای خسروی از تعادل نشان دارد. تعادل در داستانهای او اما برآمده از همنشینی موفق عناصر پستمدرن و تصویرهای سنتی و قدیمی است که با زبانی خونسرد و نظامیافته بیان میشود.
تعادل در جهان داستانهای او از یکسو ناشی است از درک کامل و دور از شتابزدگی نویسنده از نحلههای ترقیجویانهی غرب، و از سوی دیگر از ذهنیت رشدیافتهای نشأت گرفته که با ادب کهن فارسی به خوبی آشناست.
ابوتراب خسروی پس از انتشار مجموعه داستان «هاویه» در سال ۱۳۷۰ تا مدتها چیزی به دست انتشار نسپرد و هفت سال بعد بود که با مجموعه داستان «دیوان سومنات» به کتابفروشیها برگشت. «دیوان سومنات» با استقبال خوبی مواجه شد و در واقع همان اثری بود که جایگاه ادبی نویسندهاش را تثبیت کرد. این کتاب در سال ۸۹ به چاپ چهارم رسیده است، که همین خبرِ خوش، ما را دوباره متوجه آن میکند.
کاشف واژگان کهن
برداشتهای عمیق خسروی از روایتهای غیر خطی، و به میان کشیدن پای راویانی که شبیه به آدمهای فاکنر و همینگوی و دیگر نویسندهها نیستند و روایتِ غیر خطیشان هم شبیه به هیچکس نیست، فضای کلی داستانهای نویسنده را تر و تازه و جا افتاده نشان میدهد. ترکیب عناصر پستمدرن در کنار فضای کهن، و تأثیراتی که خسروی از منابعِ کلاسیک گرفته، جزو جذابترین ویژگیهای فردی داستاننویسی اوست.
حداقل در سطح و کیفیتی که بتوان از آن بهعنوان یک ویژگی نام برد، چنین تجربهای در داستاننویسی فارسی بسیار کم دیده شده است. حتی نوع همنشینی دریافتهای نوشتاری از نثر کلاسیک و نحلههای داستاننویسی در غرب، در کار هوشنگ گلشیری بسیار متفاوت است با آنچه که در آثار خسروی میبینیم. خسروی با زبانی فارغ از تأکید و با لحنی خونسرد و یکدست داستانش را روایت میکند و در این راه «زبان» را کاملاً در خدمت طرح داستانی قرار میدهد. علاوه بر این باید توجه داشت که ساز و کار زبان و نثر در داستانهای خسروی متأثر از فضاسازی داستانهایش نیست.
«دیوان سومنات» با داستان بسیار خواندنی «مینیاتور» آغاز میشود که مجموعهی کامل و موفقی از همهی عناصر دنیای مستقل نویسنده را در بردارد. «مینیاتور» روایتی غیر خطی دارد، که با تصاویر مینیاتورهای ایرانی و نقشهای اسلیمی درآمیخته و نویسنده حتی برای پرداختن شخصیتها از مینیاتورها استفادهی نمادین کرده است.
خسروی به معنای کلاسیک یک نویسندهی ایدهگراست. او طرحهای داستانیاش را در میان ایدهها پیدا میکند و فضای داستان را گهگاه تماماً بر پایه همان ایده میسازد.
لحن در همهی داستانها یکدست است. داستانهای این مجموعه هر چند از نظر کیفی در یک سطح قرار ندارند، اما خواننده حتی با تورقی ساده در این کتاب میتواند امضای نویسنده را در پای داستانها تشخیص دهد. در مجموع «دیوان سومنات» ادامهدهندهی هویتیست که نویسنده با «هاویه» شروع به ساختنش کرده و در ادامه، گام به گام به آن دست یافته است.
اهمیت ایده
در داستانهای خسروی البته بهجز زبان میبایست به مفهوم «ایده» هم بپردازیم. خسروی به معنای کلاسیک یک نویسندهی ایدهگراست. او طرحهای داستانیاش را در میان ایدهها پیدا میکند و فضای داستان را گهگاه تماماً بر پایه همان ایده میسازد. داستان «حضور» در همین مجموعهی «دیوان سومنات» بر پایهی یک ایدهی کلی به وجود آمده و شکل گرفته است. اهمیت ایده در این نوع از داستاننویسی تا آن حد اهمیت دارد که همهی اجزای داستان بر پایهی آن و حتی میتوان گفت در سایهی آن نوشته میشوند و رشد میکنند.
ایدهها در داستانهای «دیوان سومنات» اغلب ساده اما متنوعاند. مثلاً در داستان «حضور»، با زن و مردی روبهرو میشویم که هنگام بازگشت از یک مهمانی، متوجهی حضور پیرزنی در خانهی خود میشوند. پیرزن مدعیست بیش از چهل سال است که در آنجا سکونت دارد و در این مدت هرگز خانه را ترک نکرده است. پاسبان خبر میکنند و وقتی که او از اهالی محل پرس و جو میکند، هیچیک از همسایهها زن و مردِ داستان را بهیاد نمیآورند، حتی مهمانانی که زن و مرد ادعا میکنند در مهمانی آنها شرکت کردهاند، این دو را فراموش کردهاند، و در نهایت پاسبان زن و مرد را دستگیر میکند و با خود به پاسگاه میبرد. این ایدهی کمحجم و شسته رفته، با اجرایی ساده و کمپیرایه داستان «حضور» را ساخته است. در چنین فضاهایی، همهی قوانین اجتماعی مربوط به داستان، بر پایهی ایدهی اولیه شکل میگیرد. از همین یک نمونه میتوان به اهمیت ایده در داستانهای خسروی پی برد.
و تو در خاک پوسیدهای
برخوردهای فرواقعی در جهان داستان، از چالشها و وسوسههای ذهنی خسرویست. داستان «پلکان» از مجموعه «دیوان سومنات» بهخوبی نمایانگر چنین چالشها و وسوسههاییست. با اینحال شاید «مرثیه برای ژاله و قاتلش» بهترین داستان مجموعه «دیوان سومنات» باشد. این اثر چنان موفق از کار درآمده که میتوان از آن به عنوان یکی از ماندگارترین داستانهای تاریخ داستاننویسی ایران یاد کرد. تعلیق شخصیتها و سرگردانی آنها بین گذشته و حال به داستان حال و هوایی فراواقعی بخشیده است. فرازی ازین داستان را با هم میخوانیم:
«و دست ستوان را میگیرد و از پلهها بالا میرود. ژاله م. میگوید: «اولین بار که مرا میکشتی به چشمانت نگاه کردم، داشتم فکر میکردم چقدر زیبا هستند، که مردم، در همهی مدت مرگ به زیبایی چشمانت فکر میکردم، کاش حکم را پاره میکردی.»
ستوان «کاووس د.» میگوید: «فراموش نکن که این حکم اجرا شده و تو در خاک پوسیدهای حالا، ما فقط کلمه هستیم که از پلهها بالا میرویم.»» (ص ۸۱-۸۲( از همین فراز کوتاه بهخوبی پیداست که خسروی در تلاش برای برخورد چند بعدی با «متن» یکی از بهترین تجربههای داستاننویسی در ادبیات معاصر ما را خلق کرده است.
مطالعهی اثری که ۱۳ سال از چاپ نخستش میگذرد، به ما یادآوری میکند که داستاننویسی دقیقاً آن چیزی نیست که در نیمهی پایانی دههی ۸۰ عرضه و معرفی شده و حتی بزرگ و توُخالی گشته است. خواندن «دیوان سومنات» از این نظر یک یادآوری ضروریست.
برگرفته از رادیو زمانه
Comments