یادداشتی بر کتاب کجا مینویسم
نوشته نیلوفر دهنی
به قلم ابراهیم نبوی
کتاب «کجا مینویسم؟» نوشته نیلوفر دهنی که توسط نشر ناکجا منتشر شده، یک نگاه دیگر به ادبیات است. تلاش او را میستائیم که از یک سوژه زرد روزنامهای کتابی قابل خواندن و گاهی جالب درآورده است. داستان اصلی کتاب این است: «یک گزارشگر روزنامهنگار که مثل اغلب روزنامهنگاران کشور دائم نشریهاش تعطیل میشود، به سراغ ستون یکی از صفحات نرم روزنامه شرق (کافه شرق) میرود و قرار میشود گزارشاتی از داستاننویسان بزرگ کشور تهیه کند. ولی قرار نیست شخصیت یا شیوه و یا عقاید یا داستانها یا جنبههای درونی نویسنده دیده شود، بلکه مسوول ستون اصرار دارد که گزارش از محل کار، احتمالا اتاق کار یا میز کار نویسنده تهیه شود. و عکاس هم حتما همراه گزارشگر باشد.»
در حقیقت این شیوهای است رایج در روزنامهنگاری که من آن را بخش زرد ادبیات میدانم. و به یک وسوسه مخاطب که همانا سرک کشیدن در جاهای پنهان هنرمندان و ادبای سرشناس است برمی گردد. خیلی از مخاطبان دوست دارند بدانند که نویسنده چطوری غذا میخورد، چه تیمی را دوست دارد، اتاق کارش چه شکلی است و برنامه کارش برای نوشتن چگونه است؟ اینکه اثرش چه محتوا و شکلی دارد موضوع این گروه نیست.
نیلوفر دهنی، گزارشگر مورد نظر ما کفش و کلاه کرده، عکاس را با خودش برده، در مقابل اصرار نویسندهای که دوست ندارد خلوتش را نشان بدهد مقاومت کرده و تا جایی که از دستش برآمده این گزارشها را تهیه و منتشر کرده. اما او با هوشمندی این پروژه را تبدیل به یک کتاب نیز کرده است. کتابی که بیشتر برای اهل ادبیات ایران و حتی برای اغلب خوانندگان خواندنی و جذاب است. متن کتاب خوب نوشته شده و شخصیت راوی نیز اهمیت خودش را پیدا کرده. در این کتاب ما با داستاننویسانی مانند جمال میرصادقی، نادر ابراهیمی، ابراهیم یونسی، محمود دولت آبادی، جواد مجابی، اسماعیل فصیح، احمد محمود، شمس آل احمد، گلی امامی، مصطفی رحماندوست و نجف دریابندری روبروئیم، اگرچه در توصیف وضع احمد محمود که در زمان واقعه پنج سالی بود مرحوم شده بود، به گفتههای پسرش و گزارشی از خانهاش بسنده شده است.
تقریبا هیچ کدام از نویسندگان معتبر معاصر داستاننویسی ایران در فهرست این کتاب نیستند. و جز محمود دولتآبادی و گلی امامی و نجف دریابندری اغلب آنان بیش از دو دهه یا گاهی سه چهار دهه از انتشار بهترین آثارشان گذشته است. با این همه فضای کتاب نوستالژیک و دوست داشتنی است. شاید یکی از مهمترین نتایجی که من گرفتم این بود که توقف فعالیت حزب توده ایران در سال ۱۳۳۳ و دستگیر شدن برخی از نویسندگان تودهای که باعث شد آنها عطای سیاست را به لقای ادبیات ببخشند، چه خدمت بزرگی به ادبیات ایران کرد که حداقل پنج یا شش داستان نویس توانمند را به ادبیات ایران تقدیم کرد.
نیلوفر دهنی، گزارشگر مورد نظر ما کفش و کلاه کرده، عکاس را با خودش برده، در مقابل اصرار نویسندهای که دوست ندارد خلوتش را نشان بدهد مقاومت کرده و تا جایی که از دستش برآمده این گزارشها را تهیه و منتشر کرده. اما او با هوشمندی این پروژه را تبدیل به یک کتاب نیز کرده است.
من نحوه انتخاب افراد را در کتاب نمیپسندم، اگرچه به نظرم این نوع انتخاب با هدف روزنامه که نامدار بودن و مطرح بودن و بازار داشتن نویسندگان است، سازگار است. حداقل سی سالی است که اثر قابل توجهی از جمال میرصادقی، نادر ابراهیمی، ابراهیم یونسی، جواد مجابی، شمس آل احمد به بازار نیامده و اغلب آنان در حال تبدیل به پرترهاند. متوسط سنی نویسندگان مذکور در زمان تهیه گزارشها ۷۲ سال و در زمان چاپ کتاب ۷۷ سال است. از یازده نویسنده مورد بررسی امروز فقط شش نفرشان زنده و چهار نفرشان فعالند. در حالی که سن متوسط نویسندگان مطرح و بزرگ ایران در حوزه شعر و ادبیات داستانی حداقل سی سال کمتر از این معدل سنی است.
البته طبیعی است که هر پژوهشگری تمایلات خود و هر روزنامه نگاری علائق مخاطبان خود را در انتخاب موضوع لحاظ میکند، و از این رو انتخاب خانم نیلوفر دهنی که به گفته خودش «سوژه پیشنهادی سردبیر عامه پسند بود» چندان نمیتواند مورد ایراد باشد، اما آنچه نقطه ضعف کتاب است، قضاوتهای جا و بیجای گزارشگری است که تنها از روی ظاهر و فضای زندگی نویسنده به تحلیل و تجلیل آثار وی میپردازد. همین میشود که محمود دولت آبادی یا احمد محمود بخاطر فضای کهنه و یا عدم استقبالشان از موضوع کار جایشان میشود در گوشه آشپزخانه ذهن راوی و جمال میرصادقی میشود داستان نویس جدی کشور. شاید اگر چنین قضاوتی صورت نمیگرفت و گزارشگر ما در هنگام ورود خواننده محبوبش بر سر صحنه غش نمیکرد، میتوانست بدون قضاوت ادبی که در این گزارش لازم به نظر نمیآمد، کار بهتری به خواننده تحویل دهد. حداقل فضای کنسرت خواننده محبوب را گزارش کند.
البته نیلوفر دهنی از نظر من نویسنده توانایی است. حضور او در داستان کتاب «کجا مینویسم؟» توانسته فضایی بسازد که ما را با گونهای دلچسب با بخشهای پنهان ادبیات کشور آشنا کند. حتی در مورد احمد محمود که در زمان چاپ نوشته در قید حیات نبود، بازهم عنصر زندگی را در روایت وارد کرده یا داستانی که میان خود او و اسماعیل فصیح و گفته همسرش برقرار کرده و به داستان یا کتاب در مجموع روحی دمیده است. به نظر من تلاش نویسنده در تبدیل یک ستون زرد مطبوعاتی به یک فضای زنده از زندگی افراد، علیرغم معایبی که گفته آمد ستودنی است و کتابش خواندنی. کتاب را بخوانید و منتظر بمانید تا او با توانایی که در روایت دارد داستانهای خودش را بنویسد.
کتاب را از همینجا بخرید.
به نقل از ندای سبز آزادی
Comments