نگاهی به زخم باز علی عبدالرضایی
به قلم سید ابراهیم نبوی
مجموعه اشعار علی عبدالرضایی با عنوان «زخم باز» توسط انتشارات ناکجا به بازار آمده است. من خوشبختم که نسخه کاغذیاش را دارم، شما هم میتوانید هم نسخه کاغذی و همای بوکاش را سفارش بدهید و آن را از ناکجا بخرید. مجموعه اشعار عبدالرضایی کتابی است در ۱۱۴ صفحه با ۸۳ شعر که با قیافه مناسبی به عنوان کتاب به بازار آمده است. زخم باز، روایتی شاعرانه از جنبش سبز است و هیچ ابایی ندارد که بگوید که از شعر برای دعوا کردن استفاده میکند. نمیدانم چرا، ولی شعرها مرا به یاد لوئی آراگون و برخی شاعران معترض دهه سی و چهل شوروی از جمله ماندلشتام میاندازد.
اول: عبدالرضایی بدون هیچ شکنجه و فشاری اعتراف میکند از شعرش برای مجادله سیاسی استفاده کرده.
منظور از مجادله سیاسی، دعوای میان گروهی از مردم مخالف یک حکومت برای جنگ با آن حکومت است. تمام اشعار این کتاب به جای اسم و عنوان شعر، با عدد مشخص شدهاند. اولین و آخرین شعر مجموعه زخم باز میگوید که شاعر از شعر برای جنگیدن استفاده کرده و قرار نیست فرم در این وسط دست و پای شاعر را ببندد.
در اولین شعر این مجموعه به نام شعر «یک» میگوید: «نه در فکر فرمی تازه ام/ که تیپ و قیافه میدهد به شعر/ نه احتیاجی به قافیه دارم/ هر چه میخواهی بسیجی بخر/ پول بریز در خیابان ها/ همان طور که ملتی با دست خالی بر تو تاخته است/ با همین شعرهای ساده کارت ساخته است.» و در آخرین شعر نیز یعنی شعر «هشتاد و سه» و «آخر» چنین میسراید: «دو تا کتاب داشتم/ که دوستشان نداشتم/ پس فایلشان را کشتم/ زباله را هم خالی کردم و خلاص/ اما این یکی را دوست داشتم/ نه اینکه دوست داشته باشم/ دوست داشتم/ منتشر بشود/ که شما را زجر بدهم.» پس میفهمیم شاعر در این مجموعه به دنبال فرم نیست، حتی شاید این شعرها را دوست نداشته باشد، اما آنها را برای یک جنبش که دوستش دارد و برای مخالفت با یک وضعیت استبدادی منتشر کرده است.
در شعر او میل به زندگی جاری است. میلی که دشمنان زندگی دوست ندارند
دوم: مجموعه «زخم باز» شعرهایی با شناسنامه، در مورد یک واقعه مشخص در یک شهر مشخص است. تقریبا همه شعرها به شهر تهران و وقوع جنبش سبز در این شهر اختصاص دارد. شاید ما انتظار نداشته باشیم و یا دلمان نخواهد که اشعار تاریخ مصرف داشته باشد یا نداشته باشد. خودش را در دوره مشخصی خلاصه کند یا نکند، ولی این شاعر چنین کاری را کرده است. او به جغرافیای حادثه متعهد است و سعی میکند محل وقوع یک اتفاق را کلمه به کلمه تعریف کند.
در شعر «نه» این آدرس دادن کمی کلی است: «نیازی نیست/ به آدم کشی پول بدهی/ خودکشی آسان است در تهران/ کافی است/ سری به آزادی بزنی/ میمیری.» اما در شعر پانزده او سعی میکند جغرافیای تهران را از طریق بازتعریف شاعرانه و نمادین اسامی خیابانها جلوی چشم بنشاند و در شعر «پانزده» میگوید: «میدانی که انقلاب شده باشد/ و خواسته باشد برسد/ به میدانی مثل آزادی/ سمت چپ… / خیابانی که دور زده باشد/ و بازگشته باشد باز/ مثل آزادی/ به میدانی که میخواهد انقلاب کند/ سمت راست…. / توحید را هم گذاشتهاند آن بالا/ پیش ستارخان/ که جمهوری را/ کشیده باشم پایین/ مثل پرچمی که جای شیرش خدا نشست/ تا ملای بزدلی را شیر کند…. / جز خیابان ها/ پلیس ها/ پاسدارها/ حتی درختان در حاشیه را سیاه کرده ام/ که مردم را رنگ نکنم…. / کروکی این درد را شهری کشید/ که شریانش/ پر از شراب شیراز است/ و خورشیدش/ که عمری در چاه یوسف حبس بود/ حالا که مصر آزاد است/ بالاهای رزهای پاسارگاد است/ که شربت بیماری فرهاد را کند شیرین/ ببین! / برای اسفند هم اسپند دود کرده ام/ تا پیش از آنکه بهار برسد/ به پایان نرسد/ مثل این نقاشی/ کارشان دیگر تمام است/ فقط باید خیابانها را سبز کنید.»
او در شعر «سی و شش» به تعریفی دیگر از جغرافیای حادثهای به نام جنبش سبز میرسد: «یک عده منتظرند در ایران/ یک عده منزجر/ و موعود مانده ست دودل/ اتراق کرده در کاروانسرایی بین راهی سیزده قرن انگار/ برج بلند میلاد/ بیلاخ گندهای ست به منتظران/ خیره بر بلاهت تهران/ بودای چارزانو نشستهای ست/ میدان آزادی.» او در شعر «چهل و هفت» هم تحلیل سیاسی میکند و هم آدرس خیابانهای شهر را میدهد: «رهبر میخواهی چکار؟ / مثل انقلاب مشروطه/ که روسفیدش کرد شاه/ یا بیست و دوی بهمن/ که دوم خرداد بود/ از طریق انقلاب/ به آزادی رسیدن آسان است/ نقشه را که بلدیم/ جاده را هم بلدیم/ ما فقط وقتی به مقصد میرسیم/ گم میشویم.» البته میشود گفت که وظیفه شعر گسترده کردن اتفاق و حادثه در قشنگی کلمات است بیآنکه ما در چهارراهها و میدانهای سیاست گیر بیافتیم، بله! میشود گفت. ولی این شاعر در این مجموعه چنین قصدی ندارد. او یک راست سر اصل مطلب میرود و حرفش را میزند.
به نظرم علی عبدالرضایی در مجموعه اشعار زخم باز، راوی جنبش آزادیخواهانه و عدالت جویانه ایران در سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱ بوده است. او شاعری است که بقول احمد شاملو در شعری که زندگی ست، جنگ میکند. هم تحلیل میکند، خوب و بد تعیین میکند و هم جامعه را تحریک میکند. اما بیش و پیش از هر چیز او شاعری است که در جغرافیای تهران، در سال ۱۳۸۸ تصویری شاعرانه را به دست ما داده است.
سوم، شعر، تحلیل سیاسی، بیانیه حزبی و شاعرانه همیشگی: بطور کلی زبان ما تحمل نهان روشی و نمادگرایی را دارد، تقریبا تمام سرکوب جنبش ملی شدن نفت را در اشعار اخوان ثالث میتوان یافت. او با تشبیه نومیدی به زمستان فضای یخ زده بعد از ۱۳۳۵ را در شعر زمستان آورده است. شاملو شاعر بزرگ ایرانی در «نازلی سخن نگفت و کاشفان فروتن شوکران به جنبش اعتراضی و امید و نومیدیهای آن اشاره کردهاند، اما در زخم بار، عبدالرضایی پروایی از صراحت در شعر ندارد. او گاهی به گزارش جنبش اعتراض میپردازد و چنین میسراید در شعر» سی و چهار «که: «بدون تیغ یا تیزی/ به جنگ تو/ آقایان/ شش تیغه آمده اند/ خانوم ها/ بس که توسری خورده اند/ جای روسری/ کلاه دارند کلاه بردار! / چقدر تو بیریشهای آخر!؟ / حتی گروهی که ریش دارند/ از تو مینالند آغا! / سرور! / رهبر! / چقدر تو گهی آخر!؟ / این همه آدم/ علیه تو/ فقط یک نفرند.»
او نه تنها تشبیه نمیکند، بلکه وقتی حالش بد میشود فحش میدهد. فحش شاعرانه دلچسب. و گاهی نیز از مرز بیان احساساتش میگذرد و تحلیل سیاسی میکند. او در شعر» شصت و هشت «میگوید: «همچین بدک نیست/ گاهی کتک خوردن/ برای مردم مردن/ای کاش یه جان یدکی داشتیم.» در شعر» هفتاد «او تحلیل تاریخ سیاسی میکند که: «هابیل را نمیشناسم/ قابیل را چرا/ عاشق نبود/ اگر نبود/ نمیکشت/ میرحسین را نمیشناسم/ حسین را چرا/ برایش هنوز سینه میزنند/ مانده ام/ برای چه دست رد/ به سینهشان نمیزنند/ میرحسین و حسینی/ هر دو خامنه ای/ به طرز فجیعی خمینی/ که اگر آدم بود/ این همه آدم نمیکشت.» و در شعر» شصت و سه «موضع گیری آشکار سیاسی میکند: «چه بیصدا میلرزند/ مردمی که تیر خورده اند/… جز مصدق/ از هیچ خیابانی دیگر نمیشود با کفش ملی گذشت/ حالا که میدان ژاله پس گرفت نامش را/ به خاتمی/ حتی به فاطمی/ دیگر نباید میدان داد.» در شعر» هشتاد و دو «به تحلیل قتلهای زنجیرهای میپردازد و میسراید: «در قتلهای زنجیره ای/ نقش سعید را به او داده بودند/ زنده زنده او را کشتند/ چون بازی نکرده بود/ واقعن میکشت.». ممکن است فکر کنیم که وظیفه شاعر تحلیل و موضع گیری در قبال شرایط سیاسی نیست.
ولی عبدالرضایی به حرف ما گوش نمیکند، او کار خودش را میکند. مخاطب این شعر میتواند از شنیدن و خواندن آن خودداری کند، اما این خودداری تغییری در ماهیت شعر نمیدهد.
چهار، شعری که زندگی است: شاید مبنای همه نگاههای سیاسی عبدالرضایی در زخم باز به این برگردد که او نیز مثل ما و بسیاری دیگر جنبش اعتراضی ایران در سالهای ۱۳۸۸ تا امروز را تلاش مردمی برای زندگی در مقابل مرگ و مرگ خواهی میداند. او مردمی را که به خیابان رفتن عاشقترین و زندهترین مردم میداند. آنها که برای بوسیدن، عشق ورزیدن و گناه کردن و دوست داشتن کشته شدند. او در شعر» یازده «میسراید: «تازه کارش را تمام کرده بود/ به خانه برمی گشت که پشت تظاهرات گیر کرد/ چشمش به یک جفت آبی درشت افتاد/ کشید کنار و پیاده شد/ درود! / مرگ بر دیکتاتور! / من علی هستم/ مرگ بر دیکتاتور! / یاد رییس افتاد و تا آمد بگوید مرگ بر…. تیر خورد/ افتاد زیر پایش/ با من عروسی میکنی؟ / چیزی نشنید/ تازه کارش تمام شده بود.»
در شعر او میل به زندگی جاری است. میلی که دشمنان زندگی دوست ندارند. در شعر» بیست و دو «: «پاسداری به او شلیک میکند/ میافتد/ موبایلش را در میآورد/ از قاتلش عکس میگیرد/ بعد میمیرد.» مردم از حیات خود دفاع میکنند، اما ظالمانه و بیدلیل میمیرند. در شعر» سی و هشت «: «دو تا بسیجی میگیرندش/ با دستهای از پشت بسته/ میبرندش/ سرش را برمی گرداند/ به دوست دخترش میگوید/ بهتر! / حالا بیشتر دوستت دارم.» عشق و دوست داشتن دلیل له شدن آدم است. توئ نمیمیری چون آرمان بزرگی داری، میمیری چون زندگی، زن و دوست دخترت را دوست داری. در شعر» شانزده «آدمها جلوه دیگری میگیرند، آنها بازیگران صحنه زندگیاند نه صحنه آرمانهای دور و دراز و نامعلوم: «در میدان انقلاب/ سینمای تازهای باز شده/ در این فیلمی که دارد پخش میکند/ همه بازیگرند/ کسی تماشا نمیکند.»
پنج: شاعری که شاعر است: البته برخلاف شعر اول و آخر مجموعه عبدالرضایی او تنها در چنبره واقعیت و رویداد گرفتار نمیشود. او برخلاف ادعایی که میکند در بسیاری از اشعارش به فرم و وزن و ایماژ (بخصوص ایماژ) اهمیت میدهد و شعر را در محتوی گرفتار و اسیر نمیکند. او در شعر» پنج «کاملا به فرم شعر و آداب و ترتیب شعر وفادار است: «برای آزادی بود/ که زندانی شد/ و در زندان/ فقط برای آزادی بود/ که جز جانش/ تو را هم از دست داد/ برای آزادی/ تو را از دست نداد/ که از دستش ندهی.» و در شعر» چهارده «تصویر و ایماژ را به عنوان یک عنصر مهم شعر در نظر میگیرد و میسراید: «تو آنجا تیر میخوری/ تا گل بدهد/ گلبولهای قرمز در خیابان آزادی/ میمیری/ که برف بیاید/ با گلبولهای سفیدش/ نرم نرمک/ تو را مخفی کند/ مخفی ت میکند/ تا باد شومی نیاید/ تو را که از آنها نبودی بدزدد… / ما هر دو در یک خیابان میجنگیم/ تو آنجا تیر میخوری/ من اینجا میمیرم.» شاید به همین دلیل است که باید به این فکر کنیم که اشعار عبدالرضایی علیرغم بیان صریح او به تعهدش به موضوع، به فرم و شکل نیز بیتوجه نیست.
شش، شعر مقاومت: ادبیات مقاومت به عنوان بخشی از ادبیات ایدئولوژیک میگوید که ما میتوانیم به مردم دروغ بگوئیم تا مبارزه کنند و آنها را با شعر تحریک کنیم. یا آنان را تحقیر کنیم تا برای مبارزه با کوچک شمرده شدن عملی بزرگ انجام دهند. در این نوع شعر و ادبیات شاعر به تحریک مخاطب میپردازد، ترانهای مثل» از خون جوانان وطن «یا» از جا کن بر پا خیز بنای کاخ دشمن «یا» سر اومد زمستون «را میخوانیم و وعده پیروزی میدهیم. شاید یکی از پر طنینترین اشعار قرن بیستم سرود انترناسیونال و ترانههای مختلف با مضمون» ما سرانجام پیروز خواهیم شد «بوده است. آیا ما واقعا پیروز خواهیم شد؟ یا شاعر و ترانه سرا ما را تهییج و تحریک میکند که با سرود پیروزی برویم و سرمست این آواز شجاعت پیدا کنیم شاید پیروز شدیم؟ بسیاری از ترانههای جنبشهای اجتماعی عدالت خواهانه و برابری طلبانه همین است. عبدالرضایی نیز گاهی همین شعرها را میگوید. او در شعر» هفت «میگوید: «با سیلی که آمد/ برق رفت/ تلفن قطع شد/ تا کمی با خودت حرف بزنی/ این همه به تلویزیون گیر نده/ به خودت نگاه کن/ ببین/ به چه روزی افتادی؟» یا در نومیدیاش دیگران راشریک میکند و در شعر» چهل و یک «میسراید: «وقتی ایمیلی ندارم/ نامهای ندارم/ وقتی تلفن خاموش است/ خوشحال ترم/ هیچ خبری خوش نیست.» با این نگاه آیا ما حرکت میکنیم؟ شاعر دوست دارد حرکت کنیم. این موضوعی یقینی برای ماست. او حرکت و جنبش را میپسندد.
هفت: به نظرم علی عبدالرضایی در مجموعه اشعار زخم باز، راوی جنبش آزادیخواهانه و عدالت جویانه ایران در سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱ بوده است. او شاعری است که بقول احمد شاملو در شعری که زندگی ست، جنگ میکند. هم تحلیل میکند، خوب و بد تعیین میکند و هم جامعه را تحریک میکند. اما بیش و پیش از هر چیز او شاعری است که در جغرافیای تهران، در سال ۱۳۸۸ تصویری شاعرانه را به دست ما داده است.
کتاب زخم باز، منتشر شده توسط انتشارات ناکجا با صفحه آرایی به مدیریت رضا عابدینی و شکل مناسب کتاب، اگر چه طرح روی جلد کتابش را شخصا نمیپسندم و به نظرم مشمول بیتوجهی طراح شده، اما نحوه صفحه آرایی و انتخاب نوع حروف متن برای کتاب کاغذی وای بوک به شکلی مطلوب است. با نگاه او در مورد جنبش سبز مخالفم، اما من با یک کتاب فلسفی طرف نیستم. مخالفت با چنین مجموعهای لابد باید در مجموعه شعری بیاید، اما به نظرم شعر واقعی و خیابانی یکی از کمبودهای جدی ادبیات خلاق شاعرانه ماست. کتاب را از این آدرس بخرید و بخوانید و نظراتتان را برای من و شاعر و ناشر بفرستید.
به نقل از ندای سبز آزادی
Comments