ترومن کاپوتی نویسندهی آمریکایی است که آثار او با چنان محبوبیتی مواجه شد که فیلمهای سینمایی مختلفی با اقتباس از آنها جلو دوربین رفت. از بهترین کتابهای ترومن کاپوتی میتوان به «تابوتهای دستساز» و «صبحانه در تیفانی» اشاره کرد.
زندگینامه ترومن کاپوتی
ترومن کاپوتی (Truman Capote) در 30 سپتامبر 1924 در آمریکا به دنیا آمد. پدر و مادر ترومن کاپوتی در نوجوانی او از هم جدا شدند و او در کنار مادر و ناپدریاش زندگی کرد. او حتی نام خانوادگی خود را از ناپدریاش گرفت. دوران کودکی ترومن کاپوتی بر نوشتههای او تأثیر بسیار زیادی گذاشت و او برای طرح داستانهایش از خاطرات کودکی خود استفاده میکرد.
ترومن کاپوتی اولین داستان کوتاه خود را پس از ترک تحصیل و در سال 1945 نوشت و آن را در یک نشریه منتشر کرد. این داستان کوتاه با استقبال بسیاری مواجه شد و او توانست برای این داستان جایزهی او. هنری را به دست بیاورد. ترومن کاپوتی سه سال بعد و در سال 1948 اولین رمان خود را با نام «صداهای دیگر، اتاقهای دیگر» (Other Voices, Other Rooms) نوشت که این کتاب نیز تحسین منتقدان را در پی داشت.
آثار سالهای پایانی زندگی ترومن کاپوتی هیچگاه به شهرت و محبوبیت آثار ابتدایی او نرسید، چرا که ترومن کاپوتی در اواخر زندگی خود دچار اعتیاد شد. او در 25 اوت سال 1984 در لسآنجلس درگذشت.
از بهترینهای ترومن کاپوتی
صداهای دیگر اتاق های دیگر
«صداهای دیگر، اتاقهای دیگر» داستان پسری است سیزدهساله بهنام جوئل هریسون ناکس که در نیوارلینز بزرگ شده و بعد از مرگ مادرش به جنوب فرستاده میشود تا با پدرش زندگی کند، پدری که وقتی جوئل کودک بوده او و مادرش را ترک میکند. اما این تازه اول ماجرا است و وقتی جوئل به جنوب میرود تا پدرش را ببیند با فضا و آدمهای دیگری مواجه میشود که هریک گوشهای از داستان را به دست دارند. او به دیدن پدری میرود که خیال میکند سرحال و سالم است و هنگام دیدن او استقبالی باشکوه از او میشود، اما حقیقت چیز دیگری است: «نمیدانست انتظار چه چیزی را داشته باشد و میترسید. چون تا آن لحظه ناامیدیهای بسیاری را تجربه کرده بود.»
در کمال خونسردی
زمانی که رمان در کمال خونسردی، نوشته ی ترومن کاپوتی، برای اولین بار در سال 1966 به انتشار رسید، این نویسنده، آن را «اولین رمان با داستان واقعی» نامید. نکته ی قابل توجه درباره ی این رمان، در میان خیل عظیم کتاب های داستانی، توانایی منحصر به فرد کاپوتی در آمیزش حقایق با مهارت های داستان سرایی است. در روز 15 نوامبر 1959 و در محله ی کوچک هالکوم واقع در کانزاس، 4 عضو خانواده ی کلاتر با شلیک های شات گانی که در فاصله ی چند اینچی از صورتشان قرار گرفته بود، به شکل وحشیانه ای به قتل می رسند. پس از قتل، هیچ انگیزه ی آشکاری برای این جنایت وجود نداشت و پلیس تقریبا به هیچ سرنخی نرسید. ترومن کاپوتی، همزمان با بازسازی قتل، بازپرسی ها و تحقیقاتی که به گرفتن و محاکمه ی قاتلین منجر شد، موفق به خلق تعلیقی حیرت آور و حسی شگفت انگیز از همذات پنداری می شود.
موسیقی برای آفتاب پرست ها
ترومن کاپوتی استاد بیبروبرگرد داستاننویسی در همان سنتی بود که پیشگامانش چخوف و همینگوی بودند. جایی از زندگی فکر کرد دیگر دلیلی ندارد قصه بسازد، خود زندگی پر داستانهایی جذاب و بکر است که فقط باسد درست تعریفشان کنی تا به جان خواننده بنشینند و اثری ماندگار بر ذهنش بگذارند. این شد که شروع کرد به نوشتن از قصههای واقعی آدمهای دیگر، روایت ماجراهای شگفت زندگی غریبههایی که به نظرش یکه میآمدند. چند سالی بعدترش حتا گامی پیشتر رفت و به این نتیجه رسید که اگر خودش را بهتر از همه می شناسد، چرا اصلا بالا و پایینهای زندگی خودش و دوربریهایش را ننویسد. سالهای آخر عمرش یکسر به همین کار گذشت و حاصلش شد داستانهای این مجموعه، روایتهای پرکشش و ماهرانهی برخوردها و معاشرتهایش با کسانی که زندگی معمول و متعارفی تجربه نکردهاند، و مهمتر، روایتهایی از عمر خودش که یکی از غریبترین و غنیترین زندگیها را داشت.
مجموعه کتابهای کامل کاپوتی را در سایت ناکجا در لینک زیر بررسی کنید:
منابع:
Wikipedia
Ketabrah
Naakojaa
コメント