یکصد و نوزدهمین نشست کتابماه ادبیات و فلسفه که به نقد و بررسی «رود راوی» نوشتهی ابوتراب خسروی اختصاص داشت، بیست و هشتم بهمن ماه ۱۳۸۲ در خانهی کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست ابوتراب خسروی با اشاره به نحوهی پیدایش داستان کوتاه و رمان در جوامع غربی در باب تفاوت پیدایش داستان کوتاه در ایران و غرب اظهار داشت: ابداع داستان کوتاه و رمان، تلاشی از سوی ادیبان جامعه بود تا جامعه را به سمت زندگی بدون نزاع هدایت کنند وگرنه دموکراسی یک راه حل اخلاقی نبود بلکه ضرورتی بود تا گروههای مختلف با آراء متفاوت در کنار یکدیگر زندگی کنند. حضور داستان کوتاه و رمان در جامعهی ایرانی نتیجهی ارتباط جامعهی ایرانی با غرب بود و هیچ شباهتی با پیدایش داستان کوتاه در غرب نداشت. در غرب پیدایش داستان کوتاه و رمان تلاشی از سوی ادیبان برای درک متقابل گروههای متکثر بود اما در ایران اهداف نوشتن و خوانش داستان و رمان تفنن تلقی میشد. چیزی که در غرب هم بود اما از اهداف ثانویهی ادبیات داستانی تلقی میشد. بنابراین در جامعهی ایرانی به دلیل عدم بسط و توسعهی اجتماعی، ادبیات داستانی بدل به یک جریان نشد و شاید تا پیش از ادبیات دههی شصت که تکثر اجتماعی شبیه به قرن هجدهم اروپا ایجاد نشد، از ادبیات همچنان چیزی به جز تفنن آن مطرح نبود و همچنان این طرز تلقی از سوی بعضی مطرح میشود که ادبیات میبایستی مفرح باشد.
وی در ادامه افزود: بیشک ما داستان کوتاه و رمان را از غرب گرفتهایم و چه باک که فرهنگها مثل اقیانوسها در طول تاریخ در حال تعامل بودهاند اما تا زمانی که قادر نباشیم که این انواع ادبی را با تفکری که مبتنی بر مختصات فرهنگیمان باشد، پیوند زنیم، نمیتوانیم مدعی باشیم که رمان ایرانی داریم. نوشتن رمانهای کلیشهای از آثار غربی هیچ چیزی را به ادبیات و فرهنگ ایرانی اضافه نخواهد کرد، کپیهای کمرنگی از کارهای آنها خواهد بود که به هیچ عنوان در برابر آثار اصیل آنها حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
خسروی با بیان این مطلب که رمان ایرانی در طول حیات صد سالهاش اکثراً مقلدی بیش نبوده، تصریح کرد: اکثر نویسندگان سعی در القاء سلیقهی غربی، تفکر غربی و شخصیتهای غربی به عنوان شخصیت ایرانی داشتهاند. این موضوع به انضمام علل دیگر سبب میشود که خوانندهی فرهیخته هرگز با چنین رمانهایی ارتباط برقرار نکند. حتی نثر بیشتر رمانهای ایرانی تقلیدی کورکورانه از نثر رمانهای غربی است و طبعاً تناقضی که بین منطق زبانهای غربی و زبان فارسی وجود دارد، باعث میشود که زبان رمانهای فارسی هرگز اوج نگیرد، چنانکه حتی در بهترین رمانهای فارسی نثر در قیاس با دیگر عناصر رمان درخشان نیست و این بدون دلیل نیست، زیرا که در پیشینهی ادبیات فارسی پدیدهای شبیه به رمان نداشتهایم چون یکی از مهمترین خصوصیات رمان این است که نثر آن دراماتیزه است و حوادث به نمایش در میآیند. حال آنکه در آثار ادبی فارسی جنس نثر روایی است. در این نوع روایتها کمتر اشیاء و محل وقوع واقعه ساخته و پرداخته میشدند و کنشها بدون هیچ تمهیدی تنها با افعال گزارش میشدند. حال آنکه یکی از مهمترین خصوصیات رمان و داستان کوتاه، ذکر جزء به جزء وقایع است. این امر را ادبیات داستانی از کارکرد دوربین فیلمبرداری و عکاسی وام گرفته است.
وی در باب نحوهی پیوند زدن رمان معاصر با ادبیات کلاسیک گفت: چنانچه بخواهیم رمان امروز فارسی را با ادبیات کلاسیک پیوند زنیم، ناچار خواهیم بود از زبان بسیط ادبیات کلاسیک به عنوان مادهی اولیهی زبان رمان امروز استفاده کنیم و شکلی بدیع در رمان خلق کنیم. این مسئله از عهدهی یک یا چند نویسنده خارج است و حتماً میبایست همهی نویسندگان به اهمیت این موضوع پی ببرند و با ایجاد ظرفیتهای زبانی برای ایجاد رمان، آن زبان معهود را بازسازی کنند. در حقیقت تختهی پرش جهانی شدن، بومگرایی است. بیگمان ما بدون زبانی که «شاهنامه»، «گلستان»، «دیوان حافظ»، آثار مولانا و دهها اثر بینظیر دیگر را چون کشتیهای عظیمی بر رود مواج خود حمل میکند، قادر نخواهیم بود اثری درخور و قابل قیاس با رمانها و داستانهای بزرگ خلق کنیم.
پس از آن دکتر صالح حسینی ضمن قرائت نقل قولی از هوشنگ گلشیری در باب اهمیت ادبیات کلاسیک، اذعان داشت: گلشیری به نوعی بیانگذار داستاننویسی نوین در این مرز و بوم است و به همین دلیل، ابوتراب خسروی خودش را وامدار او میداند. اما وامدار بودن به معنای مقلد بودن نیست، نوع نگاه این دو و سبک و سیاق نگارش آنها با هم بسیار متفاوت است. هر چند اگر به ادبیات به عنوان سنت نگاه کنیم، یعنی آن را تابع سنت بدانیم، باید گفت که رمان از رمانهای دیگر و شعر از شعرهای دیگر ساخته میشود. به گفتهی فرای ادبیات خود را سرشته میکند اما از بیرون سرشته نمیشود و یعنی شاعر و نویسنده در سایهی نظام اشتراکی سنت ادبی است که میتواند به جلال غیرشخصی و غنای تداعی معانی دست یابد.
وی در ادامه در باب نمونههای نظام اشتراکی سنت ادبی در «رود راوی» گفت: تسلیب یا سلب اعضا ما را به یاد ملکوت میاندازد و مراسم کتاب سوزانی یادآور «شازده احتجاب» است؛ وصف امالصبیان هم یادآور «عروس هزار داماد» شعر حافظ است.
دایرهی واژگانی خسروی بسیار وسیع است، این دایرهی واژگان در دورههای که ما زبان فارسی را متهم به ناتوانی میکنیم، بسیار غنیمت است و نشاندهندهی این است که خسروی از متون گذشته به خوبی توانسته استفاده کند. خسروی از جمله نویسندگان زبانسازی است که در ساحتهای مختلف زبان کند و کاو میکند و شهدی را فراهم مینماید. اگرچه بعضی زبان این اثر را امروزی نمیدانند اما این زبان در خدمت شخصیتها و فضای داستان است.
وی در باب راوی این داستان گفت: راوی خود را به گذشته میبرد، از کتابهای گذشته نقل میکند اما از “وانت” و “دوج” و “سزارین” که میگوید، روایتش را ناموثق میکند. پشت قیافهی آرام و متین و سادهاش توطئهگر است. دروغگو است. با وجود تمام تلاشی که در پوشاندن هویت خود میکند معلوم میشود که وابسته به شیطان و کارگزار اوست و متون را تسلیب میکند تا به قدرت برسد.
وی در باب گایتری توضیح داد: گایتری کلمه است. کلمه، زایاست. اول به صورت زنی، جسمیت مییابد بعد به صورت تخته بند درمیآید و باردار میشود. آن هم کلمه است. زاد و رود روای است. خود راوی هم کلمه است، کلمهای جسمیت یافته. چون نام مادرش گایتری است و او هم رود است. نقش سه ستاره بر شانهی امالصبیان هست. مکان ستارهها در منطقهای متروک است. به عین رودی پیچان. نقش هم نقش قریه است. امالصبیان میگوید ما الباقی نسل “بنی دجانه” هستیم که از کنار آن رود میآییم. میدانیم که رود راوی، در لاهور است پس لاهور با آسمان و رود پیچان جاری در آسمان با رودخانهی راوی پیوند میخورد.
دکتر صالح حسینی با بیان اینکه ما رمان نداریم، بلکه قصه داریم در توضیح این مسئله تصریح کرد: مطابق تعریف هاوتورن قصه از ذهن و دل سرچشمه میگیرد. دلمشغولی قصهنویس، حقیقت دل انسان است. قلمرو آن هم جایی بین دنیای واقعی و دنیای افسانهای، یعنی مکان رویارویی واقعیت و تخیل است. ریچارد چیس تفاوت رمان و قصه را به این شرح بیان میکند: در رمان واقعیت به دقت و با تفصیل همهجانبه و جامع محاکات میشود در قصه واقعیت به تفصیل محاکات نمیشود. شخصیت در رمان از سیر وقایع و طرح مهمتر است اما سیر وقایع در قصه بر شخصیت ارجحیت دارد. در رمان گروهی از آدمها وارد عرصه میشوند و رماننویس آنها را وا میدارد به دنبال امور زندگی بروند. آنها با طبیعت و یکدیگر و طبقهی اجتماعی و گذشتهشان پیوند موجهی دارند اما در قصه آدمها با هم، با طبقه و گذشته پیوند چندان پیچیدهای ندارند. آنها در طیفی از پیوندهای آرمانی نشان داده میشوند، قهرمان قصه هم تا اندازهای انتزاعی و آرمانی است. در رویدادها موجه است اما در قصه طرح پرآب و تاب است و چه بسا حوادث اعجابانگیز روی دهد که توجیه سمبولیک دارد نه توجیه واقعگرایانه. در رمان هدف از سیر وقایع تراژیک یا کمیک این است که ما را به شناخت قهرمان یا گروهی از آدمها یا شیوهای از زندگی برساند. دیگر اینکه رمان از نظر تاریخی در خدمت منافع و آمال طبقهی متوسط است اما در قصه چون قصهنویس توجه چندانی به محاکات عاجل واقعیت ندارد، در وارد کردن عناصر اسطورهای و رمزی و تمثیلی به عرصهی داستان، راحتتر از رماننویس عمل میکند.
وی افزود: چیس این تفاوتها را از این جهت میآورد تا گسستگی مدار رمان آمریکایی را از انگلیسی نشان دهد و تأکید کند که رمان آمریکایی در واقع قصهـ رمان است. عامل این هم این است که فرهنگ آمریکا، فرهنگ تناقضاست و سبب آن هم کیفیت مانیگرایانه آیین پیرایشگری است. در مانیگرایی، قدرت خیر و شر همکفه است، بنابراین ستیز خیر و شر تا جاودان برپاست. حتی هاری لوین قدرت شر را بالاتر میداند. حالا سنت فرهنگی ما هم به طریق اولی بر تضاد و تناقض استوار است و جنگ دائمی خیر و شر، اهورا و اهریمن جلوههای چنین تناقضی است یا تعبیراتی چون قصر فردوس و دیر مغان، مسجد و خرابات، میکده و صومعه، نور و ظلمت، کفر زلف و مشعل چهره.
در ادامهی این نشست پویا رفویی ضمن اشاره به آراء روایتشناسان مختلف در باب راوی این اثر اظهار داشت: راوی وثوق یا عدم وثوق خود را از متن کسب نمیکند، بلکه از متون پیشین کسب مینماید، به عبارتی ما آن رفتاری را که در مواجهه با متون قبلی انجام میدادیم، در متون بعدی اعمال کنیم. روایِ این اثر نیز بسیار تلاش میکند تا خود را به چهرهی راویان کهن و باستانی درآورد که ما آنها را به خاطر جهانبینی خاصی که در آن متون دیده میشود، بیچون و چرا میپذیرفتیم اما به دلایل متعدد نمیتوانیم به این راوی اعتماد کنیم. این راوی، یک دروغگوی تمام عیار است. ما نمیتوانیم حرفهای او را بپذیریم چون در چند جای کتاب، به طور جدی اطلاعات متناقض در اختیار مخاطب قرار میدهد. این تناقضگویی صرفاً دروغ در زمان روایت نیست، راوی متعلق به زمان ماست و از اطلاعات و مفاهیمی برخوردار است که در زمانی که ادعا میکند، وجود نداشته است. راوی به رغم اینکه تلاش میکند به نثر کهن مطالبش را بیان کند اما از ادوات و امکانات نثر معاصر فارسی و حتی نثر متأثر از ترجمه بهره گرفته است.
وی در باب تسلیب اعضاء و متون به دست راوی گفت: تسلیب در این اثر به ظاهر برای جلوگیری از اپیدمی زخم کبود ذکر میشود اما با بررسی متوجه میشویم از این طریق میخواهند اثری از شکنجه باقی نماند و اثری در این میان از خود باقی نگذارند و در عین حال به عنوان ابزار سرکوب و جلوگیری از تمرد رعایا نشان داده میشود. زخم در سراسر این کتاب با متن یگانه میشود و درد مورد ستایش قرار میگیرد.
در ادامهی این نشست بلقیس سلیمانی در باب این اثر گفت: کتاب «رود راوی» در ادامهی «اسفار کاتبان» قرار دارد. اما به نظر من از دو جهت از «اسفار کاتبان» برتر است. نخست اینکه این اثر طرح منسجمتری دارد. رجوع به گذشته و بازسازی گذشته در این اثر برخلاف «اسفار کاتبان» دستآویز بسیار خوبی دارد چون در اینجا قرار است تاریخ قومی ساخته شود و مبانی نظری فرقهای مطرح گردد. از حیث زبانی نیز این اثر منسجمتر است. زبان در این اثر به نوعی به کل داستان عمق میدهد. اگرچه در قسمتهایی که راجع به اسباب و لوازم نجوم صحبت میشود، لذت دیگر بخشها را برای خواننده فراهم نمیکند اما زبان با فضاسازی داستان کاملاً هماهنگ است و از آن خارج نمیشود. موفقیت زبان خسروی در این اثر به استفاده از زبان متزورانه و ریاکارانه باز میگردد. خسروی میخواهد به نوعی ریاکاری و معنویت دروغین را نمایش دهد. از نخستین برخوردها و تعارفات، ظرفیتهای زبان فارسی در این وادی نشان داده میشود.
وی در ادامهی سخنان خود یادآور شد: دایرهی واژگانی خسروی بسیار وسیع است، این دایرهی واژگان در دورهای که ما زبان فارسی را متهم به ناتوانی میکنیم، بسیار غنیمت است و نشاندهندهی این است که خسروی از متون گذشته به خوبی توانسته استفاده کند. خسروی از جمله نویسندگان زبانسازی است که در ساحتهای مختلف زبان کند و کاو میکند و شهدی را فراهم مینماید. اگرچه بعضی زبان این اثر را امروزی نمیدانند اما این زبان در خدمت شخصیتها و فضای داستان است.
سلیمانی این اثر را با مزرعهی حیوانات جرج اورول مقایسه کرد و در این باره اظهار داشت: این اثر به نحو شگفتانگیزی یادآور مزرعهی حیوانات است. در آنجا هم یک جامعهی آرمانی وجود داشت که دشمنان آن در یک طرف قرار داشتند و دوستانش مطیع آن بودند و اجازهی تفکر به هیچ کس داده نمیشد. در این جامعه نظارت شدیدی بر اعمال و رفتار آدمها صورت میگیرد.
وی افزود: مسئلهای که در آثار خسروی به چشم میخورد. مسئلهی روایتِ روایت است، یعنی چگونگی نوشته شدن اثر شرح داده میشود و این شرح گاه از طریق راوی و گاه از طریق ابوتراب کاتب بیان میگردد و هر جا نظری دربارهی کلمهای داده میشود، باز هم در درون همین روایت گنجانده میشود.
Comentários