روجا چمنکار از سال 1379 با مجموعه شعر «رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری»، خود را به اهالی ادبیات شناساند. کتابی که نامزد جایزهی کارنامه شد و توجهاتی را به سوی او کشاند. از چمنکار مدتی قبل، مجموعه شعر تازهای بهنام «مردن به زبان مادری» منتشر شده است. با او دربارهی کتاب تازهاش و شعر جنوب گفتوگو کردهایم.
– از ابتدای دههی 1330، شعر جنوب و به خصوص بوشهر، توانسته حضور قاطعی در ادبیات معاصر داشته باشد. حضوری که مدیون توان شاعرانی مثل منوچهر آتشی و در زمانهی نزدیکتر، علی باباچاهیست. در واقع از ابتدای دههی 1330، منوچهر آتشی کار خود را با کتاب قدرتمند «آهنگ دیگر» شروع میکند و با آواز خاک تثبیت میشود و سپس از میانهی دههی 1340، باباچاهی کار خود را آغاز میکند و بعدها به تکامل و پویایی میرسد. شما هم با حضور خود در دههی 1380، به عنوان شاعری جوان و موفق شناخته شدید و ادامهدهندهی حضور شاعران بوشهر در فضای ادبیات ایران بودید. شاعران جنوب هرجا که لازم دیدهاند، مشوق، حامی و راهنمای یکدیگر بودهاند. تأثیر این پشتیبانی برای شما چهگونه بوده است و برای آغازتان در دههی 1380، چهقدر از حضور کسانی مثل منوچهر آتشی و علی باباچاهی وام گرفتید؟
باید به نقطهای فرای لبخندها و کینهورزیها و کفزدنها و هوکشیدنها خیره شد و با پشتوانهی محکمتری روئينتن شد.
البته وقتی که صحبت از حضور قاطع شعر بوشهر میشود نام محمدرضا نعمتیزاده را نباید فراموش کرد، شاعری که در همان دههها حضوری پررنگ در مطبوعات ادبی داشت و از اولین کسانی بود که در شعر نیمایی قلم زد. بله، منوچهر آتشی اولین شاعری بود که در سن کودکی مرا با جریان جدی شعر ایران آشنا کرد و با چاپ اشعار من در روزنامهی آئينهی جنوب نقشی مهم در متمرکز شدن من بر خواندن و نوشتن داشت. همچنین علی باباچاهی با چاپ شعرهایم در پانزده سالگی در مجلهی آدینه بیشک در ورود من به فضای حرفهای شعر مؤثر بود. من همیشه در همهجا از حمایتهای شاعران جنوب از یکدیگر به عنوان یکی از خصلتهای برجستهشان صحبت کردهام و روزنامهها و مجلات محلی بوشهر را در معرفی و پشتیبانی از هنرمندان ستودهام، البته باید تعصبات منطقهای را کنار گذاشت و کمی گستردهتر و عمیقتر به این جهان نگاه کرد. من ضمن اینکه قدردان همهی نگاهها و نقدها و نظرها بودهام ولی خیلی زود یاد گرفتم که نه زیاد از تشویقها هیجانزده شوم و نه از غیر تشویقها متأثر. باید به نقطهای فرای لبخندها و کینهورزیها و کفزدنها و هوکشیدنها خیره شد و با پشتوانهی محکمتری روئينتن شد.
– شاعران جنوب اغلب به بومیگرایی علاقهی شدیدی دارند. شما هم با اولین کتابتان، دلبستگی خود را به بوشهر و طبیعتاش نشان دادید، و همینطور در «مردن به زبان مادری» هم نقش طبیعت و دریای بوشهر پُررنگ است. با وجود فضاهایی پاستورال، آیا اشعار شاعران جنوب با خطر محدود شدن به فضاهای تکراری و خستهکننده روبهرو نخواهد شد؟
این سؤال مثل این میماند که بگویید تقریبا همهی شاعران به عاشقانهسرایی علاقه دارند آیا ما با خطر محدودشدن به فضاهای خستهکننده روبهرو نخواهیم شد؟ نه روبهرو نخواهیم شد چرا که هرکس از نقطه و زاویهای کاملا متفاوت به هر پدیدهای نگاه میکند. من کاملا براساس تجربهی زیستهشدهی خود مینویسم. جنوب تکهای جدانشدنی از من است. مهم این است که من توانسته باشم کلمهی دریا را از فضای همیشگیاش، بار معنایی همیشگیاش، رنگ همیشگیاش و کلیشهی تکراری و خستهکنندهی همیشگیاش جدا کرده باشم و در فضایی متعلق به خودم بازآفرینی کرده باشم.
– در «مردن به زبان مادری» به تجربهی تازهای دست یافتهاید. زبان شما در گذر از چند مجموعهی قبلی، کامل شده است و سطرها بهشکلی موجز و روان، در خدمت شعرند. مسألهی زبان چهقدر برای شما اهمیت دارد. به خصوص وقتی که دیده میشود، در جاهایی از همین کتاب از زبان هجو سود بردهاید.
«بر مبنای تصادف نبود اینکه چهارشنبه بیاید سور بدهی و آتش بزنی بوتههای سرخ دامنم را دریچهها را ببندی و کم بیاورم نفس
پیچهای تند خطر واژگونی لبهات و ترکههای هیزم سُر بخورند از روی پوست نقرهایام اشتباهم بگیری ریشههایم را بجوی و بپاشیام در خاکستر بر مبنای پایانی تصادفی اما» (تکهای از شعر چهارشنبهسوری)
کاملا درسته، در کارهای تازهترم بیشتر به زبان توجه میکنم و این به این معنا نیست که از تعریفها و نظرات قبلیام نسبت به شعر فاصله گرفتهام نه، هنوز هم به شهودی بودن شعر، به اتفاقی که در لحظهی نوشتن میافتد، به پیچیدهنکردن سادهترین و پیشپاافتادهترین چیزها از طریق زبان معتقدم. تنها بیشتر به قابلیتهای زبان فکر میکنم و مطالعاتم را در این زمینه و در مقایسه با زبانهای دیگر متمرکز کردهام و سعی میکنم بعد از نوشتن با وسواس بیشتری به نوشتهام برگردم.
– عاشقانه یکی از تمهای محبوب شماست، و تقریبا در همهی شعرهای کتاب، نگاه عاشقانه دیده میشود. نگاه عاشقانه را تا کجا میشود ادامه داد و آیا شعر امروز ظرفیت این همه عاشقانهسُرایی را دارد؟
شاید در جواب سؤال اول تا حدی به این سؤال هم جواب داده شده باشد. درست است ولی باید توجه کرد که این نگاه عاشقانهای که در همهی شعرها دیده می شود یک عاشقانه ی متکثر است، عشق ابعاد گستردهای دارد و عاشقانه نگاه کردن مفاهیم گستردهای دارد، در هر حال در جامعهای که خشونت در آن موج میزند و بیداد میکند اگر نتوان این نگاه عاشقانه را ادامه داد که نمیتوان ادامه داد. شعر، لبریز نشدنیترین ظرف است برای عشق ورزیدن و عاشقانه نوشتن.
– چهقدر به پایانبندیهای آزاد در شعرهایتان معتقدید؟ در تعدادی از شعرهای کتاب حاضر، دیده میشود که شعر با سطری به اتمام رسیده است که انگار شروع تازهایست برای شعر. گاهی هم سطرهای پایانی غافلگیرکننده و ناگهانی بر خواننده عارض میشوند.
به همان اندازه که به آغاز شعر معتقدم به همان اندازه هم به پایانبندی اعتقاد دارم. آغاز یک شعر برای من لبهی پرتگاهیست که نباید اجازهی فکر کردن به خواننده بدهد یعنی باید بدون هر مقدمهچینی و تردیدی به سمت کلمات پرتاب شود، درون حفرهای ناشناخته و شکننده و با سرعت به سمت چیزی اوج گرفتن چیزی میان صعود و سقوط و پایانبندی درست لحظهایست که چشم میبندی تا با تمام وجود به انتهای فضایی که در آن پرتاب شدهای برخورد کنی و درست همان لحظه باید از خواب پرید و بعد تازه نفس کشید و به آنچه خوابدیدهای فکر کرد. پایانبندی در شعر برای من همان لحظه است.
– شعرهایتان زنانه هستند؟ اصلا با چنین مرز یا تعریفی موافق هستید؟
شعر، لبریز نشدنیترین ظرف است برای عشق ورزیدن و عاشقانه نوشتن.
با زنانه بودنش موافقم اما با اینکه زنانهبودن را به عنوان مرز یا تعریفی تفکیککننده در شعر و ادبیات مطرح کنیم نه موافق نیستم. فکر میکنم به اندازهی کافی راجع به این مقوله در جاهای مختلف صحبت کردهام ولی در هرحال لازم میدانم تأکید کنم ضمن اینکه به شدت به بروز طبیعی و درونیشدهی تجربههای زنانه در شعر معتقد هستم در عین حال در زمانیکه انسانها را اعم از زن و مرد اینگونه قربانی فضایی بیمار میبینم زنانه بودن یا نبودن، مسأله و دغدغهی امروز من نیست.
– شما در رشتهی سینما تحصیل کردهاید و فیلم مستندی هم دربارهی منوچهر آتشی ساختهاید. شعر به شما وقت و اجازهی پرداخت توأمان به سینما را میدهد؟ چهقدر سعی میکنید توازن را بین این دو هنر برقرار کنید؟
تحصیل در رشتهی سینما و همچنین تئاتر به من این فرصت را داد که به قابلیتهای تصویری و کلامی، به فضاسازی در شعر به استفاده از ویژگیهای دیالوگ، به تأثیر مونولوگ، به نور، رنگ و صدا و هزاران ویژگی دیگر از تصویر در شعر فکر کنم. دیگر مرزبندیها و تعاریف کلیشهای در هنر از بین رفته است امروزه در تجربههای بکر و تازهی هنرمندان در دنیا چنان تلفیق و درهمآمیزی در هنرها خلق میشود که شاید دیگر نتوان آفرینشی را به سادگی در چهارچوب نقاشی، شعر، یا سینما جای داد.
منتشر شده در وبسایت «هزار کتاب»
Comments