نگاهی به داستان بلند “دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد“
كودتاي 28 مرداد 1332، حادثهاي بود كه مانند تمام شوكهاي تاريخي، تاريخ ايران و انسان ايراني قرارگرفته در معرض كودتا را دو شقه كرد. همه چيز از نو توسط حكومت كودتا سازماندهي شد و شرايط، ديگر به شرايط پيش از كودتا قابل بازگشت نبود. محاكمه، شكنجه، اعترافگيري و كاشتن احساس گناه و محكوميت ابدي در جان قربانيان كودتا و سوق دادنشان به سمت جنون و تخريب خود و تشديد و چند برابر نمودن اين جنون و تخريب، يكي از اصليترين استراتژيهاي نظامي بود كه بعد از كودتاي 28مرداد ميخواست با ايجاد و نهادينه كردن ايدئولوژياش در جان قربانيان، پايههاي حكومت خود را تثبيت كند. از اين منظر است كه شخصيت «دكتر نون» در رمان «دكتر نون زنش را بيشتر از مصدق دوست دارد» شهرام رحيميان، به چهره مركزي تاريخ رمانشده كودتا بدل ميشود؛ همان تاريخي كه سالها پيش از رحيميان، احمد محمود با كشاندن آن به درون شهري كوچك، ساكت، ساكن و حاشيهاي در جنوب، قلمرو با دقت و وسواس سياستزداييشده آن را در «داستان يك شهر» ترسيم كرده بود. در شهر كوچكي كه قهرمان داستان يك شهر به آن تبعيد شده، مكانها مدام به شيوهاي جنونآميز تكرار ميشوند و شخصيتهاي رمان مدام دور خود ميچرخند و در اين فرآيند چرخيدن، خود را به تخديري ويرانگر ميسپارند. تلاش همراه با شكست نويسنده براي بازسازي وجه حماسي مبارزه با استبداد در قسمتهاي مستندگونه رمان كه برگرفته از خاطرات خود محمود از زندان لشكر دو زرهي است، به تنهايي گواه غيرقابل برگشت بودن وضعيت به دوران پيش از كودتاست. برخلاف ايرادي كه گلشيري به صحنههاي مستندگونه رمان محمود ميگيرد، اين صحنهها را ميتوان از منظر زيباييشناسي شكست و به عنوان جزيي از اين زيباييشناسي هم تفسير كرد. جايي از رمان، خالد در تبعيدگاه به يك جزوه مخفي دست پيدا ميكند اما به رغم پيشينه سياسياش ديگر تمايلي به خواندن آن جزوه ندارد و خواندن آن را مدام به تعويق مياندازد.
دكتر نون مثل راوي «بوف كور»، در لحظه وصل با معشوق مرده مواجه ميشود. عشق و مرگ بر هم منطبق ميشوند و عاشق با مثلهكردن معشوق، مرگ را تشديد ميكند؛ چرا كه عاشق، پيشاپيش به كارگزار كودتا بدل شده است.
حماسه زندان در لحظه تخدير بازسازي ميشود و اين همزماني نشان از تخريب آن حماسه، همزمان با تلاش براي بازسازي و حفظ آن دارد. اين تلاش را شهرام رحيميان به نحوي ديگر در رمان «دكتر نون…» به نمايش ميگذارد. دكتر نون كه از ياران نزديك محمد مصدق است بعد از گرفتار شدن به دست حكومت كودتا، براي حفظ معشوقهاش، به خيانت تن ميدهد و در مصاحبهاي تلويزيوني كه عليه مصدق تدارك ديده شده، شركت ميكند. اما گفتمان عشق، پيشاپيش توسط گفتمان كودتا ويران شده است و همدست شدن با گفتمان كودتا براي در امان نگه داشتن عشق، به تشديد ويراني گفتمان عشق ميانجامد. دكتر نون خيانت ميكند و نزد زنش باز ميگردد، اما ديگر نميتواند به زنش عشق بورزد. عشق، پيشاپيش قالب تهي كرده و از آن جز نعشي به جا نمانده است. دكتر نون مثل راوي «بوف كور»، در لحظه وصل با معشوق مرده مواجه ميشود. عشق و مرگ بر هم منطبق ميشوند و عاشق با مثلهكردن معشوق، مرگ را تشديد ميكند؛ چرا كه عاشق، پيشاپيش به كارگزار كودتا بدل شده است. «بوف كور» چند سال پيش از كودتا نوشته شده، اما قرائت آن بعد از كودتاي 28مرداد، خواننده را غافلگير ميكند. قرائت «پساكودتايي» بوف كور، قرائتي متفاوت با قرائت «پيشاكودتايي» آن است؛ قرائتي كه انگار شوك حاصل از كودتا در آن فشرده شده است. بوف كور و دكتر نون در لحظه قتل گفتمان عشق به دست گفتمان كودتا از پس سالها اختلاف زماني، با هم تلاقي ميكنند و جالب است كه در داستان يك شهر هم سرانجام معشوق در دريا غرق ميشود و از او نعشي روي دست شهر كوچك گرفتار در مدار تكرار و ويراني به جا ميماند. كل رمان داستان يك شهر مثل يك جمعه كشدار تمامنشدني است. رحيميان در دكتر نون گذران روز و شب در زندان را اينگونه روايت ميكند: «همه لحظهها شبيه هم بود و همه لحظهها مثل بعد از ظهر جمعه پر از كسلي توام با دلهره بود.» كودتا، دكتر نون را دوشقه كرده است. او در زندان صداي سگ و گربه در ميآورد و مراحل جنون را گام به گام طي ميكند و سرانجام بعد از خيانت و درآمدن از زندان از يك چهره شيكپوش رمانتيك عاشقپيشه مباديآداب به يك الكلي خودويرانگر كثيف و بدبو بدل ميشود. دو شقگي به زاويه ديد رمان شهرام رحيميان هم رسوخ كرده است. مصدق بعد از كودتا هم در رمان دكتر نون با مصدق پيش از كودتا فرق دارد. اين مصدق كه قبل از كودتا به عنوان تشديدكننده و مشوق عشق ميان دكتر نون و همسرش – ملكتاج – در زندگي آنها حضور داشت، اكنون شبحي رذل است كه دكتر نون را هر چه بيشتر به سمت نفرت، ويراني و كشتن اين عشق هل ميدهد. گفتمان كودتا، مصدق مخصوص خود را ساخته و او را به عنوان مامور در خانه دكتر نون گمارده است تا سد راه عشق ورزيدن دكتر نون شود. جايي از رمان، دكتر نون به مرده ملكتاج ابراز عشق ميكند. ملكتاج به اعتراض ميگويد: «حالا كه مردهام اين حرفو ميزني؟» دكتر نون جواب ميدهد: «قبل از كودتا كه خيلي بهت ميگفتم. بعد از كودتا البته فرصت نشد.» گفتمان كودتاي 28مرداد، با گزليك راوي بوف كور، گفتمان عشق را مثله و آن را دفن كرده است. در داستان يك شهر نيز، عشق خالد به شريفه با مرگ شريفه ناتمام ميماند. سه رمان از سه زمان تقويمي مختلف، در لحظه يك شوك تاريخي… در لحظه فاجعه، اينگونه پهلوي هم قرار ميگيرند و به هم وصل ميشوند و دوتاشان – دكتر نون و داستان يك شهر – بازنويسي و قرائتي «پساكودتايي» از آن يكي – بوف كور – ارايه ميدهند.
علی شروقی | روزنامه شرق
Comments