آ فاحشهست. خودمونیتر میگم؛ جندهست. اون تا حالا بابت هیچ کدوم از دفعههایی که جاهای مختلف بدنش رو در اختیار کسی قرار داده، پول نگرفته. حتی وقتی برای درآوردن حرص یکی از دوستپسراش با یه آقای پولدار خوابید، ازش پول نگرفت. البته دوستپسرش هیچ وقت نفهمید که اون این کار رو کرده، ولی آ توی ذهنش حرص اونو درآورد.
آیا پول نگرفتن (به هر نوعی، اعم از تیغ زدن و غیره) از کسی که تو را میگاید، شرط لازمیست که فاحشه لقب نگیری؟ که روسپیات نخوانند؟ که بهت نگن جنده؟
به اعتقاد من این طور نیست. که اگر بود همان اول نمینوشتم آ فاحشهست. بگذریم.
بوکوفسکی جایی نوشته که پول مثل رابطهی جنسی میمونه، وقتی نداریش به نظر خیلی مهم میاد.
شرح یک روز معمولی از زندگی آ:
آ با صدای موسیقی کلاسیکی که برای آهنگ موبایل تنظیم شده از خواب برمیخیزد. مطمئن میشود که صدای زنگ کسی را بیدار نکرده. وقتی مطمئن شد لبخند نصفه نیمهای میزند و {…} سوار مترو میشود (دوست میداشت مترو سوارش شود. آه میکشد). به قسمت انتهایی یا ابتدایی مترو میرود که مخصوص خانومهاست. قطعاً دلیلش نجابت یا حتی ترس از مورد توجه قرار نگرفتن به خاطر پف صورتش بعد از بیداری نیست. او به خاطر خلوتیِ بخش ابتدایی و انتهایی مترو این کار را میکند. وقتهایی که صورتش به دلیل خواب زیاد یا هر دلیل دیگری پف نکرده هم از همین قسمت استفاده میکند. اینجا محل کار اوست {…} تلفن زنگ میخورد. آ برمیدارد. پشت گوشی آقایی میخواهد اطمینان حاصل کند که شماره را درست گرفته. نمیپرسد «سلام. ببخشین؟ اونجا فلان جاست؟»، میگوید «میدونم روزی هزار بار باید به این سؤال جواب بدین، ولی اگه ممکنه منو مطمئن کنین که با فلان جا تماس گرفتم» {…} آ گوشی را میگذارد. لبخند میزند. و شمارهی آقا را از روی آیدیکالر گوشهای یادداشت میکند. {…} مردی که منتظرش است، هنوز نیامده. حسرت آن بیست دقیقهای را میخورَد که به پایان ساعت کاریاش مانده بود، اما او نمانده بود تا مرد معطل نماند. چهل دقیقه است که به ویترین مغازهها نگاه میکند. مرد گوشیاش را برنمیدارد. به پیرمردی که از او آدرس پرسیده بود چشمک ریزی میزند. پیرمرد سرحال به نظر میرسد. شیکپوش است، اما خوب نمیبیند. بیتوجه تشکر میکند و میرود. آ پیاده راه میافتد. یک ساعت بعد در خانه است.
Comments