مرغ اشاره:
مرغ فتح
هر مرغ سهمی از اشاره دارد همان طور که اشاره از مرغ. هر مرغ توضیح خودش است و تا پایان خودش را توضیح میدهد و پر میزند بدون آنکه پرواز کند. کلمه که بر سطر میآید چیزی از خودش ندارد. آنچه که در ذهن شما به مرغ میرسد، توضیح کلمه است؛ قبل از آنکه کلمه، مرغ شود. شما در روایتی که میخوانید ممکن است همه چیز را بدانید و چیزی به دانستههایتان افزوده نشود. تنها انگیزهی خوانش است که شما را باز میخواند.
بعد از فتح
مرغ مرحله نیست. شما میتوانید مرغ پنج را به جای مرغ بیست و سه بگذارید و یا مرغ… . چینش مرغها دخالت چندانی در خود مرغها ندارد. هر چند عرفان شما نسبت به عدد، خودآگاه یا ناخودآگاه خوانشتان را به جاهای دیگری هم میبرد.
مرغ اول: مرغ
من در من در من…
من لفظ است که لفظ است که لفظ است… اشکال مختلف ظرف.
تنها من میتواند به من راه پیدا کند.
من قدیمِ ماست،
که تا وقتی قدیم است لفظ است.
لفظ است که لفظ است که لفظ است که…
دور باطل است که دور نیست،
توهم یک خلأ است
که خودش را دور میزند.
مرغ دوم:
مرغ زن
زن ذات شیرینی است
یا
شیرینی ذات است
که قدیم است
و صفت تربیت دارد.
ما در زن مداخله نمیکنیم
و شما در آن دخیل میبندید تا بینا شوید.
کور میشوید
و ما به همه چیز بیناییم.
زن مرحله است که شما را به جای دیگری میبرد
و ما در جای دیگری ایستادهایم.
نقاشی که کشیده میشود،
زن نقش را میآورد
یا
نقش زن را،
تا شما از خم شکایت کنید.
خم فرصت است که به نگاه داده میشود
تا
جلوه کند و در خودش پیچ بخورد
و شما گمان کنید خم است که پیچ خورده است.
ما سه راه برای دخول شما در خم تعبیه کردهایم:
اول آن که در خم منحنی شوید و قوس بگیرید،
چنان که همه چیز در شما محاط شود
که این حالت
شباهت است به زن،
که میخواهد خودش را در قوس کش بدهد.
دوم آن که شما از خم بیرون بِایستید
راست مثل نخل،
که از شیرینی زن خرمای تازه میدهد.
راست،
تا در خم متضاد باشید
که تضاد شکل دیگر شناخت است.
سوم آنکه از شباهت و تضاد بگریزید
و زن شوید شبیه همبستری.
گروهی از شما میاندیشند که اول به تخت باید رسید
تا آبستن شد.
و ایشان نمیدانند که تا کسی آبستن نشود
ما او را به تخت راه نمینماییم
که تخت، نخل است،
خانه است.
و ما مستقیمترین راههاییم.
و زایش، پنهان ماست
که در زن آشکار است.
زایش حرکت است از خود به خود دیگری.
ما
زنانی را که بر زایش میمیرند اجر شهید میدهیم
که بر صفت ما مردهاند.
زن قائم است به نمک،
و نمک قائم است به خودش.
و ما
لفظ قائمیم
که شما بر ما ایستادهاید.
نمک در کنار همه چیز میآید
که بدون حضور دیگران هم شور است.
و در کنار هر چیز
شوری قرار دادهایم
تا به هم بریزد.
وقتی زن به کنار میرود
شما را به حاشیه میبرد.
زن را که کنار بگذارید
نمک کم میآورید
و شما خود کنار میشوید
که در گوشهی خودتان جمع شدهاید.
زن به هم ریختهی اسم ماست
که مصلحت را در آن دیدیم
که هیچ وقت جمع نشود
که ما داناترین به اموریم.
Comments