نوا
سوزِ این زمستان
بینواییست
خوشا
دلی
که آتش
گرفته
و
دَمِ آوازهایی گرم
که هنوز
یخ نبستهاند.
خُنیاگر
خُنیا بادی
که یک صبح
– صمیمانه-
چشمه را فاش خوانده است،
یک شب
با موجها و گوشماهیها
خواهد رقصید؛
و سرانجام
تعبیرِ رؤیای اقیانوس
خواهد شد…
خُنیا بادی
فروتن
که در بزمِ کوچکِ چشمه
یک صبح
ترانه جوشیده.
فاصله
ما
آرام
از خوابهایمان
فاصله میگیریم
ما
از شعر
دست برمیداریم
ما
پردهها را
کشیدهایم
ما
به محال
دهنکَجی میکنیم
ما
به خیالِ ماه
تیپا میزنیم
ما
ستارگان را
غربال نمیکنیم
ما
روی ابرها
راه نمیرویم
ما
آسمان را
به اعجاب نمینگریم
ما
کبوتر را
بیرمز و راز ِ
هر پیک و پیغام شنیدهایم
ما
بیهوای سبکبالیِ باد
پنجرههای خسته را میبندیم
ما
معجزه را
باران را
انکار کردهایم
ما
به گرمی با خورشید
دست نمیدهیم
ما
لبخند نمیزنیم…
ما
آرام
از خوابهایمان
فاصله میگیریم
ما
بیدار میشویم
ما
با شتاب
میمیریم.
Comments