عزیزان ِمصر
یا
فراعنه در پستو
یوسفی بودم که هرگز زلیخایی پشت سرم نبود
فقط برادرانی بودند
که رو به روی برادرانم ایستاده بودند!
آفتاب
یا
سردخانه
از پلهای پشت ِسرم حرف نمیزنم
وقتی که برگردم
فقط آفتابگردانی هستم که برگشتهام…
عبور
یا
بوسه بر قلاب ِصیاد
شانه به شانه پیادهرو
پروانه دل به لحظه داده بود
مرگ اما مثلِ آب ِخوردن
از گلوی خیابان پایین میرفت…
تماشاچی
یا
تماشایی
باورنکن
نه لبخند ِدرعکس
نه چاقویی که در پرونده هست
مرگ یعنی دوستانی که سکوت کردهاند…
Comments