شعرهای مریم پالیزبان تشخص خاص خودش را دارد، که حالا با این طراحی عجیب هما دلورای جلوهای خاصتر پیدا کرده. روحیهی رادیکال شعرهای پالیزبان با سلیقهی دلورای جور درمیآید (و البته کمتر شاعری هست که به این طراحی تهاجمی تن دهد و اصرار کند که اسم طراح به اندازه اسم شاعر روی کتاب بیاید). چیدمان شعرها به ترتیب زمان نیست (و درستش هم همین است؛ مهم این است که تصمیم بگیری کدام شعر بعد از کدام یکی باید خوانده شود). برخی جاها علامت […] نشانهی ممیزیست، ولی آنقدر نیست که درآمدنِ کتاب لوث شده باشد. گاهی تک و توک کلمات اضافی در شعرها میتوان پیدا کرد (مثل «سپیدی رختهای تازه شسته شده» که میتوانست «… تازه شسته» باشد). همهی شعرها هم در یک سطح نیست، چون در طول بیش از ده سال سروده شده. ولی اغلب ایدههای بکر و زبان پالودهای دارند. بعضی از این شعرها را سالها پیش خوانده بودم و دوست داشتم. مثل همان شعری که در «نفس عمیق» خوانده بود. یا این یکی:
اولین قطار را سوار شو
خورشید پشت برگهای پاییزی میلغرد
و همهچیز در انتظار توست
باران خواهد بارید
و دل من
تگرگ میخواهد
برف میخواهد
از قطار که پیاده میشوی
مواظب باش روی یخها سر نخوری
و من بخار منجمد شدهی صدایم را
برای گونههای تو میفرستم
«این اولین قطار است.»
به نقل از وبلاگ هفت و نیم | مجید اسلامی
Comments